گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ماهنامه موعود شماره 72
راز دلتاي شوم









صفحه 25 از 54
جورجی کنعان مترجم: واحد ترجمۀ مؤسسۀ موعود اشاره: جورجی کنعان نویسندة مسیحی لبنانی در کتاب خود با عنو ان میراث
عملیات گستردة یهوديسازي مسیحیت، رابطۀ میان تورات یهودیان و انجیل، راز » ،( اسورهها (اصولگرایی مسیحی در نیم کرة غربی
را « ... حمایت بیدریغ آمریکاییان از اسرائیل، گستردگی آموزههاي اعتقادي و اخلاقی یهودي در عمل و نظر مسیحیان غربی و
بررسی میکند. در مقالۀ حاضر که بخشی از کتاب یاد شده است تاریخچۀ پیدایش بنیادگرایان مسیحی بررسی شده است. نشو و
مسیحی هندي، میگوید: والدینم از جمله مؤمنان و پايبندان به فرقۀ مسیحیت پروتستانتیسم بودند ،« ج.ه. جانسون » نماي اصولگرایی
که به تورات بیش از انجیل اهمیت میدادند. آنها به عصمت کتاب مقدّس اعتقاد داشتند و اصرار میکردند فرزندان آنها نیز مانند
آنها، به بازگشت یهود به سرزمین مقدّس به عنوان سرآغاز فرجام جهان، اعتقاد داشته باشند، پس از سال 1947 ، اعتقاد پدرم به
صهیونیسم افزایش یافت. به گونهاي که یک صهیونیست تمام عیار (مسیحی صهیونیست) شد و اعراب مخالف و دشمن اسرائیل را
مورد سرزنش قرار میداد. زیرا به عقیدة او، آنها در مقابل خواست و ارادة الهی قد علم کرده بودند و این اعتقاد، در جان و روح او
ریشه داشت تا اینکه در سال 1964 از دنیا رفت. تحصیل کتاب مقدّس یکی از مهمترین برنامههاي درسی ما در مدرسهمان بود. ما
همیشه نسبت به دانشآموزان یهودي، احساس خاصی داشتیم. احساسی که با خضوع و خشوع و تا حدودي با ترس توأم بود، چون
مسیحی آمریکایی در ،« گریس هالسل » آنها از سلالۀ پیامبران بزرگ بودند که در مورد آنها مطالب بسیار شنیده و خوانده بودیم. 1
یکی از نوشتههایش میگوید: پدر و مادرم، هر یکشنبه دو بار مرا به کلیسا و شبهاي چهارشنبه، یک بار به تجمعات نماز میبردند.
همان گونه که از هواي پاك و خشک تگزاس استنشاق میکردم، جان و روحم از عقاید مسیحیت اصولگرا که در عبارات و مفاهیم
کتاب مقدّس نمود پیدا میکرد، سیراب شده بود. یاد گرفته بودم که سخن خداوند از طریق کتاب مقدّس به ما میرسد کتابی که
مصون از هر گونه اشتباه و لغزش در چاپ و ترجمه است. برخلاف اینکه من کودکی بیش نبودم و معناي کلمات و مفاهیم آنها را
درك نمیکردم، امّا آنها در جان و روحم حک شده بودند. من و مونا، (همکار او)، که در یکی از مسافرتهایش به سرزمین
در پیشینۀ مسیحیت اصولگرایمان شبیه یکدیگر « جري فالول » مقدّس در سال 1983 ، به همراه انجیلیهاي نوین به رهبري کشیش
بودیم و در خانوادههایی مسیحی پرورش یافته بودیم که به کتاب مقدّس گوش میدادیم و آن را میخواندیم. در مدرسه چیزي
دربارة خاورمیانه به ما آموزش نداده بودند، فقط آنچه را که در تورات ذکر شده بود، آموخته بودیم. هر دو داستانهاي عهد قدیم
را دربارة اقامت عبریان در فلسطین و جنگهاي پادشاهان اسرائیل و هم چنین وعدههاي خداوند به ملّت برگزیده را خوانده بودیم و
مانند میلیونها مسیحی دیگر، داستانهاي ابراهیم، موسی، یسوع، داوود و سلیمان را خوانده و آنها را قهرمانان بزرگ خاورمیانه یا به
عبارت بهتر، قهرمانان تمام ملل روي زمین از جمله چینیها، مصريها، هنديها، ایرانیها و ژاپنیها به شمار میآوردیم. ما بر این
باور پرورش یافتیم که سرزمین فلسطین خالی از هر ملّت بود تا اینکه عبرانیها به آنجا رفتند. آنها در اذهان خام ما، قدیمیترین
ملّتی بودند که اندکی پس از پیدایش آدم و حوا پاي به عرصۀ وجود گذاشته بودند و هنگامی که شروع به خواندن یا شنیدن
مطالبی دربارة سایر ملل خاورمیانه میکردیم، نمیپذیرفتیم که آنها واقعاً یک ملّت هستند و به آنها صرفاً به عنوان دشمن
عبرانیهاي قدیم و بالاخره دشمن خداوند نگاه میکردیم. من و مونا در جایگاه دو کودك به داستانهاي عهد قدیم گوش
میدادیم و مانند میلیونها کودك اصولگرا دیگر، به این نتیجه میرسیدیم که میان خداوند و ملّت برگزیدهاش رابطهاي ویژه وجود
دارد. ما یاد گرفتیم نویسندگان عهد قدیم را باور داشته باشیم که خود و قبیلهشان را ملّت برگزیدة خدا معرفی میکردند. هالسل
« آرمگدون » ادامه میدهد: مسیحیان دوباره زاده شده در شهر من، اعتقاد دارند تاریخ بشري آنگونه که میدانیم در نبردي که
خوانده میشود، به پایان میرسد و اوج این نبرد، بازگشت مسیح است که حکومت خویش را بر تمام بشریت، حتّی مردگان نیز
بسط میدهد. به طور کلی مسیحیان شهر من اعتقاد دارند عمر جهان شش هزار سال است و یهودیان، ملّت برگزیدة خداوند هستند
و خداوند، سرزمینهاي مقدّس را به ملّت برگزیدهاش بخشیده است و از آنجا که یهودیان ملّت برگزیدة خداوند هستند، هرکس
صفحه 26 از 54
آنها را عزت و احترام بگذارد، خداوند او را عزیز میگرداند و هرکه آنها را لعن و نفرین کند، خداوند او را لعن و نفرین مینماید.
در سال 1979 ، از فلسطین اشغالی دیدار و در یکی از شهركهاي یهودينشین آن (تکواع) در کرانۀ باختري اقامت کردم. در این
خداوند این » : یهودي آمریکایی که از بروکلین به فلسطین مهاجرت کرده بود، آشنا شدم. او به من گفت ،« بابی براون » شهرك با
خداوند ملّت » : به یکباره هر آنچه در کودکی فرا گرفته بودم، دوباره در ذهنم زنده شد .« سرزمین را به ما یهودیان بخشید
مسیحی بریتانیایی که از سال 1916 تا ،« لوید جورج » 2.« برگزیدهاي دارد. خداوند سرزمین مقدّس را به ملّت برگزیدهاش بخشید
1919 نخستوزیر انگلستان بود، آشکارا عنوان میکند: در مدرسهاي بزرگ شدم که در آن، تاریخ یهود را بیش از تاریخ کشورم
فرا گرفتم. اکنون میتوانم تمام پادشاهان بنیاسرائیل را نام ببرم؛ امّا شک دارم بتوانم شش تن از پادشاهان انگلستان یا پادشاهان
را نام ببرم. جان و روح ما مملو از تاریخ با شکوه و با عظمت عبریان است ما ادبیات مقدّس را به عنوان بخشی از بهترینهاي « ولز »
کشیش آمریکایی، در یکی از نوشتههایش میگوید: گرایشهاي طرفداري از ،« ا. سی. فورست » اخلاق مسیحیت یاد گرفتیم. 3
اسرائیل و مخالفت با عربها در وجود من بود. یهودیان از نظر من ملّت برگزیدة خداوند بودند و قدس، شهر مقدّس و فلسطین
سرزمین مقدّس آنها بود. خیلی خوب است که یهودیان توانستند پس از قرنها آوارگی به سرزمین آبا و اجدادیشان بازگردند. این
،« جان. ج. اینگل » افکار را از کلیسایم و از مدرسۀ روز یکشنبه به ارث برده بودم. 4 در سال 1939 ، نمایندة ایالت میشیگان، کشیش
دربارة تربیت خانوادگی و رشد در مدرسههاي یکشنبه چنین گفت: همیشه یاد گرفتم که اعتقاد داشته باشم فلسطین سرزمین
تاریخی اجداد یهودیان است که خداوند آن را به یهود بخشید و مقدّر ساخت روزي آنها به وطن خویش بازگردند. 5 این مطالب،
بخش بسیار کوچکی از سخنان مسیحیان اصولگراست و اگر هر یک از مسیحیان جهان بخواهند دربارة نشو و نماي مذهبیشان
سخن بگویند، چیزي فراتر از این نخواهند گفت. در ادامه به بخشهایی از زندگی سه تن اشاره خواهیم داشت که نمونۀ نشو و
وزیر امور خارجۀ انگلستان ( 1916 1919 ) و صاحب « آرتور جیمز بالفور » . نماي این ایدئولوژي در نیمکرة غربی محسوب میشوند
آگاهی خویش از کتاب عهد قدیم را نتیجۀ ،« واگذاري سرزمین فلسطین به یهود با هدف تأسیس وطن قومی یهودیان » بیانیۀ معروف
برکت تربیت پروتستانی و اثرپذیري از مادرش میداند که به نظر میرسد اوقات بسیاري را صرف خواندن کتاب مقدّس میکرده
زنی با ایمان مذهبی و دینی » است. وي در سخنان خویش در هر مکان و زمانی از این مطالب استفاده کرده و بارها مادر خود را
توصیف میکند. او در دامان آداب و سنن اسکاتلندي پرورش یافت که نسبت به عهد قدیم به دیدة احترام و « عمیق و مستحکم
« مسیح موعود » عشق و علاقه نگاه میکردند و اعتقادي راسخ به بازگشت یهود به سرزمین فلسطین داشتند و آن را مقدمه بازگشت
تلقی میکردند. هنگامی که بالفور پاي به دورة جوانی گذاشت، توجهاش به کتاب مقدّس و پیروان آن یهودیان و ایدئولوژي
آنها و مشکلاتی که در کشورهاي محلّ اقامت خویش با آن مواجه شده بودند، بیش از پیش جلب شد. او به کتاب مقدّس معتقد
باقی مانده بود. اسفار پیامبران به ویژه سفر اشعیا را میخواند و در آنها تأمّل میکرد و این در فلسفه و شخصیتش منعکس شده بود
،« بلانچ داکریل » . میدید « ابزار اجراي هدفی آسمانی » و به خوبی نشان میداد که از ایدئولوژي یهود اثر پذیرفته است. او تاریخ را
دختر خواهر و نویسندة زندگینامهاش، میگوید: بالفور بسیار متدین بود و اعتقاد داشت آیین مسیحیت و تمدن مسیحی، چنان
مدیون یهود است که قابل بیان نیست و ننگ است اگر مسیحیت نخواهد آنچه را که حقّ این دین است، ادا نماید. 6 وي در
نوشت، میگوید: متون کتاب مقدّس، این باور را در وجود شما میپروراند که « سوکولوف » مقدمهاي که بر کتاب تاریخ صهیونیسم
شناخت کامل مذهبی در جهان، از این سرزمین و این تاریخ و این ملّت برگزیده حاصل میشود. 7 اگر بگوییم وي به یهود به عنوان
واسطهاي در معاملات و منافع امپریالیستی بریتانیا نگاه میکرد، اغراق نکردهایم. چون او به یهودیان به چشم ابزار تحقّق عصر هزاره
مینگریست و آنها را تبعیدشدگانی از میهن خویش، فلسطین، به شمار میآورد که باید براي بازگرداندن آنها به میهن قدیمیشان
نخستوزیر بریتانیا ،« لوید جورج » تلاش کرد تا بخشی از دینی که برآورده کردن آن از سوي مسیحیت دشوار بوده است، ادا شود. 8
صفحه 27 از 54
سرپرستی او را بر عهده گرفت. « ریچارد لویر » ، کودکی بیش نبود که پدر خویش را از دست داد و داییاش ،« بیانیۀ بالفور » و حامی
نام (campbellites) « حواریون مسیح » بود که « ولز » ریچارد، واعظی تعمیدي و مبلّغی انجیلی و عضو یکی از فرقههاي تعمیدي
داشت. وي در طول حیات خویش از چیزي اثر میپذیرفت که در حافظهاش دربارة پیشگوییهاي بازگشت یهود به سرزمین
رئیسجمهور ایالات متّحده ( 1980 1988 )، در دامان کلیساي مسیحیان انجیلی پرورش ،« رونالد ریگان » مقدّس حک شده بود. 9
باب » . که به نبرد نهایی آخرالزمان اشاره دارد، اعتقاد داشت « ایدئولوژي آرمگدون » یافت و مسیحی دوباره زاده شدهاي بود که به
مدیر شبکۀ رادیویی مسیحیت، دربارة زندگی ریگان میگوید: نلی ریگان، مادر رئیسجمهور آمریکا رونالد ریگان ،« سلوسر
زنی مذهبی و مؤمن به مسیح و رهایی بود. کتاب مقدّس را با شور و شوق میخواند و در عبادتها شرکت میکرد. او عضو فرقۀ
حواریون مسیح بود و به مشیّت و سرنوشت الهی تا سر حدّ ایمان به جبریّت اعتقاد داشت. سلوسر میافزاید: نلی تأثیر بسیار زیادي بر
روحیه و افکار و اندیشههاي رونالد جوان گذاشت، به همین دلیل رونالد به رفتن به کلیسا و خواندن کتاب مقدّس عادت کرده بود.
مبلّغ انجیلی تلویزیون، با ریگان در سال 1980 انجام داد؛ ریگان گفت: من بسیار ،« جیمی بیکر » طیّ دیداري تلویزیونی که
خوشوقتم، چون مادري داشتم که در جان و روحم، بذر ایمان عمیق به چیزهایی را کاشت که آن روز معناي آنها را نمیفهمیدم و
نمیدانستم مادرم چرا این کارها را انجام میدهد. ریگان اعتراف کرد که این آموزهها و تعالیم، تأثیر بسیار زیادي در شکلگیري
نویسندة آمریکایی داشت، گفت: تو میدانی که من طبق ،« ویلیام رُز » شخصیت اصولگرایش داشته است. وي در گفتوگویی که با
اصول و قواعد کتاب مقدّس پرورش یافتهام. علاوه بر این مدّتها در مدارس یکشنبه درس میخواندم. بسیار پیش میآمد که
مینشست و دربارة پیشگوییهاي تورات گفتوگو میکرد. وي در اغلب سخنرانیهاي ،« الینگوود » ، ریگان با مشاور حقوقیاش
حاییم » ، خویش به کتاب مقدّس استشهاد یا با روشهاي خاصّ خود به این کتاب اشاره میکرد. 9 اوّلین نخستوزیر دولت اسرائیل
یهودي روسی تبار ( 1874 1952 ) دربارة خاطرات کودکیاش میگوید: هنگامی که چهار ساله بودم به مدرسۀ دینی ،« وایزمن
یهودیان رفتم و این کاري بود که هر کودك یهودي انجام میداد. در سالهایی که در این مدرسه گذراندم، چیزهاي زیادي دربارة
آیین یهود فرا گرفتم، امّا آنچه ملکۀ ذهنم شده بود، سِفر انبیا بود. هنگامی که پنج ساله بودم، از خانۀ پدرم به خانۀ پدربزرگم رفتم.
پدربزرگم مردي متدین بود که نماز و واجبات مذهبی را به جا میآورد و همیشه براي من داستانهایی از رهبران مذهبی و تأثیر
آنها در بنیاسرائیل میگفت. 10 اجازه بدهید با جرأت و یقین کامل بگویم، اگر از تمام مسیحیان جهان بخواهیم خاطرات دوران
کودکی خویش را بنویسند، چیزي فراتر از مطالب فوق نخواهند گفت و نخواهند نوشت. درست است که من نویسنده به مدرسۀ
آیین مسیحیت رفتم و وایزمن به مدرسۀ آیین یهود رفت، اما تکالیفی که بر دوش من و او بود، تفاوتی با هم نداشتند: تحقیق و
تفحّص بسیار در اصول و مبادي یهودیت. همانگونه که سِفر انبیا ملکۀ ذهن او شد، ملکۀ ذهن من نیز شد و همانگونه که
پدربزرگش مرد متدینی بود که فرایض مذهبی و نماز را ادا میکرد، پدربزرگ من نیز چنین بود. اضافه میکنم پدربزرگم با تمام
وجود، مزامیر داوود (سرودهاي حضرت داوود) را حفظ میکرد، درحالیکه از انجیل مسیح جز اندکی را حفظ نکرده بود.
همانگونه که پدربزرگ وایزمن داستان روحانیون و مردان مذهبی را برایش میگفت، پدربزرگ من و پدربزرگ لوید جورج و
پدربزرگ آرتور بالفور و پدربزرگ گریس هالسل و پدربزرگ رونالد ریگان و پدربزرگهاي تمام مسیحیان نیز داستانهایی
دراینباره به نوادگان خویش میگفتند؛ امّا با یک تفاوت اندك، وایزمن بر میراث ناب یهود چشم گشود و با این میراث بزرگ
چرا؟ چون میراث یهود یا آنچه را .« میراث یهودي و میراث مسیحی » : شد، در حالیکه مسیحیان با دو میراث بزرگ شده و میشوند
نهادهاند. آنان هر دو عهد « عهدجدید » که تورات نامیده میشود، مسیحیان پذیرفتهاند و بر آن، نام عهد قدیم و بر انجیل خویش نام
عهد » را در یک جا گرد آورده و آن را کتاب مقدّس نامیدهاند. به همین دلیل، مسیحیان مانند من، با این اعتقاد بزرگ میشوند که
یا تورات، کتاب مقدّسی است و حضرت مسیح یک فرد یهودي بود که مبعوث شده بود تا آنچه را که پیامبران تورات گفته « قدیم
صفحه 28 از 54
و آورده بودند تکمیل کند. یا این اعتقاد که میان مسیحیت و یهود رابطۀ تنگاتنگی وجود دارد و آنها ادامه یهودند و یهود ملّت
برگزیدة خداوند و پیروان آیین آسمانی هستند که اساس و پایۀ سایر ادیان به شمار میآیند. 11 به دلیل مرتبط ساختن تورات با
انجیل، این اصل در اذهان مسیحیان رسوخ نمود که بازگشت یهود به سرزمین فلسطین و برپایی دولت یهود در آن و ساخت مجدّد
هیکل، حقّی مذهبی و خواستهاي الهی است. در اینجا ممکن است خواننده لبخندي بزند و بگوید: چه کسی از حامیان و پشتیبانان
دولت اسرائیل بیاطلاع است؟ آیا بیانیۀ بالفور پایه و اساس جنبش صهیونیسم در نیمۀ دوم قرن بیستم نبود که در حرکت خویش بر
آن تکیه میکرد؟ درست است، امّا فراموش نکنیم پایه و اساسی که بیانیۀ بالفور بر آن بنا گردیده، وعدة خداوند به حضرت
ابراهیم(ع) (به زعم پیروان ادیان آسمانی) بود که سرزمین کنعان را به عنوان میراث ابدي به وي بخشید. میان این دو وعده، وعدة
خداوند به حضرت ابراهیم و وعدة بالفور، تقریباً چهار هزار سال فاصله وجود دارد و مسیحیت اصولگرا، در تمام این دوران سعی
میکند در وجدان بشریت این مطلب را جاي دهد که تورات، کتاب آیین یهود، کتاب مقدّس بوده و هر آنچه در آن آمده نیز
مقدّس است، پس خداوند وعده را داده است و تحقّق این وعده، اجرا و تنفیذ خواست خداست و هرکس صهیونیسم را در بازگشت
به سرزمین موعود و ساخت وطن قومی یهود کمک کند، چه فردي و چه گروهی یا دولتی، او به وظیفۀ خویش که در کتاب مقدّس
آمده، عمل کرده است و خداوند او را برگزیده و مبارك گردانده تا تحقّق وعدهاش به دست او صورت گیرد. این مفاهیم و
مفاهیمی از این قبیل که کم هم نیست، نتیجه و اثر فرهنگ اصولگرایی مشخصی است که میان مردم شایع شده است و با تکرار
بسیار، به بخشی از تفکّرات عادي و روزانۀ افکار عمومی در سطح وسیع تبدیل شده است. مسئلۀ رنجآور این است که ما این
حقیقت را انکار میکنیم که تورات در خانۀ تمام مسیحیان و در تمام کلیساها، مدارس، باشگاهها و غیره نفوذ کرده است. بنا به
استاد عهد قدیم و فرهنگ سامی دانشگاه دیوك و کشیش کلیساي پرسپیتر: کتاب مقدّس براي ،« ویلیام استنسبرینگ » گفتۀ دکتر
و هیچ یک را نمیتوان از دیگري جدا نمود. 12 این « عهد جدید » تورات) و ) « عهد قدیم » : مسیحیان از دو بخش تشکیل شده است
کتاب، پایۀ فکري و پیشینۀ مذهبی ما را تشکیل میدهد و به مثابۀ خاکی است که ذهنیت مسیحی غرب در آن رشد و از آن تغذیه
میکند. به همین دلیل اندیشهها و افکار مذهبی یهودیت در جان و روح ما ریشه دوانده است و آثار خویش را در نحوة اندیشیدن و
بسیاري از برخوردها و رفتارهاي ما منعکس میکند و همچنان پس از چهار هزار سال که از زمان نزول یا بهتر بگویم نگارش آن
میگذرد، در زندگی ما نقش مهمی بازي میکند. رفتارها و برخوردهاي ما را توجیه میکند و راهبر بسیاري از طرحها و
اندیشههاي ماست و تمام انگیزهها و احساسات ما با آن مرتبط است. آثاري که این آیین از چهار هزار سال پیش تاکنون بر جان و
روح مسیحیان گذاشته، قابل ملاحظه است و منابع فکري و پایۀ اخلاقی بسیاري از مسیحیان را تشکیل میدهد. متون و مفاهیم
مذهبی یهودي اثرات ژرف و عمیقی در جان و روح ما گذاشته است و برخی از آنها از تأثیر و قدرت بسزایی در جان و روح ما
برخوردارند، به گونهاي که باعث میشوند انسان در قلبِ گذشته و حوادث آن زندگی کند. اگر نگوییم هزاران جلد کتاب،
بیشک صدها عنوان کتاب وجود دارد که به بررسی و تحقیق دربارة صهیونیسم به عنوان پدیدهاي که در اواخر قرن نوزدهم پاي به
عرصۀ وجود گذاشت، پرداختهاند و محقّقان به پژوهش در مورد حالات و وضعیت آن در مراحل مختلف روي آوردهاند و تمامی
علّتهاي حیات و رشد و نمو آن را، از جمله عوامل مؤثري مانند کنفرانسها، کنگرهها، توطئهها، جاسوسها، خیانتها، مکر و
حیلهها که در این امر سهیم بوده است، را مورد بحث و بررسی قرار دادهاند، علاوه بر این، آنها در مورد نادیده گرفتن برخی حقایق
و غفلتها از طرف کشورهاي بزرگ مانند انگلستان و آمریکا که در این مسیر و اهداف نقش داشتهاند، نیز سخن گفتهاند. عوامل
ذکر شده باعث شده صهیونیسم با کمک انگلستان و سپس آمریکا بر روي پاي خویش بایستد و هویّتی سیاسی به خود بگیرد که
ریشه در باور و ایمان مسیحیان دارد و دلیل آن، رابطهاي « صهیونیسم توراتی » نامیده میشود. امّا « حکومت اسرائیل » امروزه در جهان
است که میان تورات و انجیل وجود دارد و هر دو در یک کتاب مقدّس گرد آمدهاند. از این طریق، غربِ مسیحی با اثرپذیري از
صفحه 29 از 54
مفاهیم و مقولات مقدّس شدة تورات که در جان و روح مسیحیان ریشه دوانده، مشکل مشروعیت بخشی به حکومت اسرائیل را حل
نموده است. البته از میان پژوهشگران جز چند پژوهشگر انگشتشمار، کسی به این موضوع توجه نداشته است. غربِ مسیحیِ
و برپایی دولت « بازگشت » یهودي شده بود که این حکومت کوچک را ساخت و به اعتقاد ملل اروپایی و آمریکایی به یهودیان در
یهود و ساخت هیکل سلیمان و ریشهکن ساختن و بیرون کردن صاحبان این سرزمین از خانهها و زمینهایشان کمک کرد تا ملّت
برگزیدة خداوند جانشین آنها شوند و همۀ اینها، تحقّق پیشگوییهاي کتاب مقدّس و تحقّق رؤیاي نجات و رهایی است و تا
زمانی که خداوند چنین وعدهاي داده و این وعده را در تورات مقدّس تکرار کرده؛ بیشک، وقوع آن امري حتمی است. همان
توراتی که غرب مسیحی در خانه، مدرسه، کلیسا و باشگاه از آن تغذیه میکند و سیراب میشود، به گونهاي که حتّی براي لحظهاي
نمیتواند خود را از آن منفک و جدا ببیند. از اینجا بود که مبلّغان به جهان هجوم آوردند، فرستادگان به تمام نقاط جهان سرك
کشیدند، موعظهدهندگان در کلیساها به موعظه پرداختند و صداي سخنگویان احزاب و سخنرانان در محافل و گردهماییها بلند شد
و همگی خواستار ایمان عمیق به پیشگوییهاي تورات و کمک به تحقّق این پیشگوییها شدند؛ چون این کار را خدمت به
کلیسا و خدا تلقی میکردند. بدین ترتیب، همه از اصول و مبادي صهیونیسم که مفاهیم و مضامین تورات را دربرداشت، سیراب
G.H. . شدند و ناآگاهانه به آن ایمان آوردند و میراث یهود و حفظ آن، ملکۀ فاضلۀ توده مردم شد. پینوشتها: 1
Jansen,Zionism, Israel and Asian nationalism, Beirut 1971. 2. Grace Halsell, Prophecy and
Lioyed George. To the .3 . ترجمۀ محمد سماك، پیشگویی و سیاست، بیروت 1989 .politics, Conecticut, 1986
Jewish historical society of England on 25 May 1925. reprinted in philip Guedalla. Napoleon
and palestine. London 1925. 4. A.C. Forrest , The unholy land , Canada 1972. 5. Reuben Fink,
America and palestine. N.Y. 1945 P. 276 6. Blanch Dugdale, Arthur Balfour. N.Y. 1937 7. Nahum
Sokolow, History of Zionism. London 1919. 8. Barbara Tuchman, Bible and sword, london
1957. 9. Lioyed George, War Memoirs, London 1933. 10. G.H. Jansen,Zionism, Israel and
لازم به تذکر است که اگر تورات و انجیل کنونی و دینهاي یهود و مسیح تحریف .Asian nationalism, Beirut 1971. 11
نشده بودند، میان اسلام، مسیحیت و یهود ارتباط تنگاتنگی وجود داشت و تمام این ادیان همسو و همجهت، با یکدیگر بودند.
آخرالزمان در سینماي امروز
نگاهی به فیلم طالع نحس: 666 سینماي هالیوود به عنوان یکی از ارکان قدرت مسیحیان صهیونیست، از سالها پیش موضوع
آخرالزمان را دستمایۀ خود قرار داده است و تلاش میکند با بهرهگیري از ابزار قدرتمند سینما آموزههاي خرافی مسیحیان
اوانجلیک را در سراسر جهان رواج دهد. در این مقاله یکی از فیلمهاي آخرالزمانی سینماي هالیوود بررسی شده است. در روز ششم
روي پرده رفت و کمپانی « ریچارد دانر » در ایران به نمایش درآمد) به کارگردانی « طالع نحس » که با نام ) « طالع » ژوئن 1976 ، فیلم
1976 تأکید فراوانی کرد تا به عدد 666 در سمت راست تاریخ /6/ سازندهاش براي نمایش آن بر روي تاریخ نمایش فیلم یعنی 6
است، امّا بر « طالع 666 » مزبور برسد. همان کاري که 30 سال بعد هم براي بازسازي آن انجام شد و به رغم اینکه عنوان اصلی فیلم
6) تبلیغات مفصلی صورت گرفت تا تمرکز مخاطب را بر عدد فوق /6/ 6 (به صورت 06 /6/ روي تاریخ نمایش آن یعنی 2006
هدایت نمایند. شاید بسیاري از تماشاگران آثار سینماي آمریکا مطّلع باشند که در برخی فیلمهاي هراس ماورایی که به داستان
شیطان و اعوان و انصارش میپردازد، شمارة 666 همواره به عنوان علامت و عدد شیطان معرفی شده است. حتّی در فیلم کمدي
که معاملهاي فاوست گونه با شیطان (با ایفاي نقش الیزابت هرلی) انجام میداد، هرگاه که « برندن فریزر » با بازي « مسحور »
صفحه 30 از 54
میخواست توسط خانم شیطان از دنیاي رؤیاییاش به جهان واقعیت برگردد و ناچار بود با وي تماس بگیرد، به وسیلۀ دستگاه
موبایلی که در اختیارش گذاشته شده بود، شمارة 666 را میگرفت!! در بسیاري از مناطق آمریکا یا اروپا، بنا بر اعتقاداتی که در
بخش مکاشفۀ رویدادهاي آخر زمان از عهد جدید کتاب مقدّس هم آمده است، شمارة 666 ، عددي نحس به شمار میآید. 1 حتّی
6 به سرکار خود نرفته و براي دور ماندن /6/ سال گذشته در خبرها آمد که عده زیادي از مردم در روز ششم ژوئن یعنی همان 2006
از بلایاي آسمانی در خانه ماندهاند!! در همان خبرها هم آمده بود که برعکس این عدة، تعدادي دیگر عدد فوق را خوش یمن
قلمداد نموده و حتّی اجراي برنامههاي مهم خود از قبیل برگزاري مراسم عقد و عروسی را به آن روز انداختهاند!! امّا براي درك
ارجاع بدهم که در مقالۀ مربوط به آن (در همین ماهنامه) نوشتم، کلید رمز « رمز داوینچی » بهتر مطلب ناچارم به کتاب و فیلم
گشایی بسیاري از آثار سؤال برانگیز سینماي هالیوود بوده، هست و خواهد بود. در آن فیلم و داستان در قالب یک ماجراي معمایی،
بسیاري از علائم و نشانههاي منتسب به شرك و شیطان را جعل کلیساي قرون وسطی و پادشاهانی همچون کنستانتین میداند که
براي مخفی کردن اصل و حقیقت مسیحیت، علامتها و نشانههاي مهم مذاهب پیش از آن همچون ستارة پنج پر را منتسب به
شیطان دانستند و بالعکس نشانههاي شرك آمیز را با دین مسیح درآمیختند. جالب اینکه در همین کتاب، شیطانی خواندن اینگونه
علائم را نتیجۀ فیلمها و آثار سینماي هالیوود میداند! در بخشی از نخستین دیدار مشترك بازرس فرانسوي و پروفسور آمریکایی با
آقاي لنگدن، ستارة پنج پر باید مربوط به شیطان باشد. شما آمریکاییها با » : جسد مرموز در موزة لوور، بازرس به پروفسور میگوید
لنگدن اخم کرد. حق با او بود. هالیوود ستارة پنج پر را سمبل شیطان نشان میداد، در «. فیلمهاي ترسناك خود این را ثابت کردید
من » : حالی که ریشۀ ستاره، خدایی بود... . و حالا در کتاب و فیلم فوق که از دل همان هالیوود به در آمده، پرفسور لنگدن میگوید
به شما اطمینان میدهم، بی توجه به آنچه در فیلمها دیدهاید، تفسیر شیطانی ستارة پنج پر غلط و نادرست است. هر چند سمبل
زنانگی است، در گذر سالها مفهوم آن تحریف شده است. خیلی عادي است که در زمان شکلگیري قدرتی جدید، سمبلهاي
قدیمی تغییر ماهیّت بدهند، براي مثال سه شاخۀ قدرت به چنگال دو شاخۀ شیطان، کلاه نوك تیز مرد عاقل به نشان جادوگري و
است که به همان عدد معروف « رمز داوینچی » سمبلهاي الهی به علامتهاي شیطانی تبدیل شوند... . در دنبالۀ همین نشانه شناسی
666 هم برمیخوریم و در پایان فیلم ، به تعبیر متفاوتی از آن میرسیم. در همان ابتداي ورود پروفسور آمریکایی به موزه لوور
پاریس، با هرمهایی شیشهاي مواجه میشویم که هر یک از 666 قطعه شیشه ساخته شدهاند و در کتاب تأکید میشود که لنگدن
میخواست دراینباره نظر بازرس را بداند که آیا آن را عدد شیطان میداند؟ در پایان فیلم، همین هرمهاي 666 قطعهاي، پروفسور
را به نهانگاه ابدي جام مقدّس و راز مسیحیت حقیقی (به زعم نویسنده و سازندگان فیلم) رهنمون میسازد و در حقیقت این علامت
طالع » پاگان (شرك آمیز و شیطانی) را نشانهاي مقدّس و رهایی بخش تلقی میکند. حالا به خوبی میتوان وراي آثاري همچون
طالع » و امثال آن را تحلیل نمود و حلّاجی کرد. به خاطر دارم در همان زمان(در سالهاي اوّل پیروزي انقلاب) که فیلمهاي « نحس
به خصوص قسمت دوم آن را بر روي نوارهاي ویدئویی بتاماکس میدیدیم، بعضی تحلیل میکردند که در این فیلمها، ،« نحس
قصد سازندگان، به نوعی تبلیغ صهیونیسم و شکستناپذیري آن و همچنین سرنوشت محتومش براي غلبه بر دنیا بوده است، اگرچه
یعنی شخصیت اصلی فیلم به عنوان سمبل این تبلیغ، ظاهراً کودکی معصوم است که حتّی از سرنوشت خود متنفر نشان داده « دیمین »
روي پرده « ویلیام هولدن » و با بازي « دان تیلر » که در سال 1978 به کارگردانی « طالع نحس » میشود(در صحنهاي از قسمت دوم فیلم
14 ساله شده و تحت سرپرستی عمویش قرار دارد، در مدرسۀ نظام از زبان مسئولش - رفت، دیمین که در این قسمت، نوجوانی 13
میشنود که مأموریتی خاص دارد و نشانۀ آن مأموریّت، عدد 666 در فرق سرش است، وقتی آن عدد را در میانۀ موهایش مییابد،
به شدت ناراحت شده و حتّی قصد خودکشی دارد که همان مسئول، وي را از این کار بازداشته و تقدیرش را چنین میداند.) از قضا
معصوم نشان دادن عامل اصلی اجراي فرامین شیطان و تلاشش براي گریز از این طالع ناخواسته، به نوعی توانست حس ترحم و
صفحه 31 از 54
هواداري برخی مخاطبان فیلم را به شکل عجیبی برانگیزد. (همانطور که در نسخۀ 2006 ، در سکانسی که پدر، دیمین را براي کشتن
به کلیسا برده و بچه در زیر چاقوي آختۀ او دست و پا میزند و کمک میخواهد، تماشاگر ناخودآگاه نسبت به کودك احساس
ترحم مینماید! این همان جادو و سحر هالیوود است که حتّی موحّدان و خداپرستان را هواخواه قطب شیطانی میگرداند!!) همچنین
یافتن تصویر آن کودك توسط عمو خواندهاش بر دیوار اسراییل در اورشلیم (در همان فیلم دهۀ هفتاد) در حالی که دست موجودي
عجیب و غریب بر سرش قرار داشت، تأیید دیگري بر نظریۀ صهیونیستی بودن درونمایۀ فیلم تعبیر و تفسیر میشد. در بازسازي فیلم
فوق که سال گذشته بر پردة سینماهاي جهان رفت، دقیقاً همان وقایع و سیر اتفاقیۀ فیلم سی سال پیش، البته با بازیگران و
سفیر آمریکا به طور مرموزي در بیمارستان جان میسپارد و او براي ،« رابرت تورن » دستاندرکاران تازهاي به نمایش درآمد. نوزاد
اینکه همسرش دچار ناراحتّی نشود، به پیشنهاد کشیشی در همان بیمارستان، نوزاد دیگري را به فرزندي قبول میکند و نام وي را
میگذارد. به تدریج رفتارهاي عجیب و غریبی از دیمین سر میزند و پرستارش نیز در مراسم تولد پنج سالگیاش به طرز « دیمین »
به رابرت تورن هشدار میدهد که دیمین فرزند انسان نیست ولی « برنان » تکان دهندهاي خودکشی میکند. کشیشی به نام پدر
رابرت باور نمی کند تا اینکه ابتدا همسرش در حادثهاي مجروح شده و سپس به شکل مرموزي میمیرد. عکاسی، حقایق
باورنکردنی را براي تورن شرح میدهد و براي کشف ماجرا همراه او راهی فلسطین و اسراییل میشود. دیگر براي تورن ثابت شده
که باید دیمین را با خنجرهاي مقدّس از بین ببرد، خصوصاً که عکاس نیز در حاثهاي جان میسپارد. امّا تلاش رابرت تورن براي
کشتن دیمین در کلیسا، با دخالت پلیس و به قتل رسیدن تورن بی نتیجه میماند. البته واضح است که یکی از مهمترین دلایل این
،« طالع 666 » به عنوان فیلمنامه نویس است که سی سال بعد، براي ساخته شدن فیلم « دیوید سلتزر » بازسازي نعل به نعل، حضور
پیروي از کلیشههاي روز سینماي هالیوود، باعث شده که کارگردان آن یعنی جان مور از نماهاي شوكآور همراه افکتهاي رایج
خیلی راحتتر بتوان « رمز داوینچی » (که به هیچ وجه در نسخۀ دهۀ هفتاد سابقه نداشت) استفاده کند. امّا حالا شاید با توجه به فیلم
صحبت کرد. در دو صحنۀ فیلم همان عدد 666 مشاهده میشود. یکبار توسط عکسهاي همان عکاس یاد « طالع نحس » در مورد
شده از جسد پرستاري که خودکشی کرد و عدد 666 بر قسمتی از دست راستش نقش بسته بود و دیگري وقتی تورن، آن را در
میان موهاي دیمین و بر فرق سر او مشاهده مینماید. به نظر میرسد که دیمین و حامیانش در جهت عملی ساختن همان تفکر 666
رازش برملاشد، تصویر میشوند و البته نمایش پیدرپی این دو فیلم نیز نمیتواند خالی از تعبیر و تفسیر « رمز داوینچی » که در
و از اوایل هزارة دوم میلادي برمیآید که امروزه در « انجمن سرّي خانقاه یهود » مربوط باشد. تفکري که بنا به اظهار همان فیلم، از
تبلور یافته است. تفکري که اندیشۀ صهیونیسم را براي دستیابی به اهدافش یاري « کابالا » برخی از فرقههاي تصوّف یهود همچون
میدهد. در جملاتی که پدر برنان در صحنهاي از فیلم به نقل از کتاب مقدّس نقل میکند و بعداً هم در صحبتهاي مابین رابرت
وقتی قوم یهود به صهیون باز گردد و ستارة » : تورن و عکاس براي گشودن راز دیمین چند بار نقل میشود، گفته میشود که
دنبالهداري آسمان را بشکافد و...او از دریاي ابدي برمیخیزد و ارتشی در کرانههاي آن به وجود میآورد تا هرکس در مقابل
این نوع تفکر آخرالزمانی که بهتر است (همچنانکه در همان اوّل فیلم هم از قول کشیشی گفته میشود) در اینجا «... برادرش بایستد
نامیده شود، در بسیاري از آثار به اصطلاح ترسناك هالیوود به شیوههاي گوناگون تبلیغ شده است و هرگونه « آرماگدونی » باور
از قول کشیشی که بر روي نشانههاي آخرالزمان تحقیق کرده « طالع نحس » مقابله با آن بیهوده تلقی میشود. در ابتداي همین فیلم
عهد جدید کتاب مقدّس با ذکر مصادیق روشن از وقایع « مکاشفۀ رویدادهاي آخرالزمان » است، همۀ آن نشانهها به نقل از بخش
فرشتۀ دوم شیپور را نواخت، ناگاه چیزي ...» : روز، نشان داده میشود. براي مثال در بخش بیان رؤیاي هفت شیپور، وقتی میگوید
تصاویر انهدام برجهاي تجارت جهانی نیویورك در 11 سپتامبر 2001 را میبینیم. یا ،«... مثل کوهی بزرگ و آتشین به دریا افتاد
وقتی فرشته سوم شیپور را به صدا درآورد، ستارهاي شعلهور از آسمان بر روي یک سوم ...» : هنگامی که از شیپور سوم میگوید
صفحه 32 از 54
رودخانهها و چشمهها افتاد...و هنگامی که وارد یک سوم آبهاي زمین شد، آنها تلخ گردیدند و بسیاري به علّت تلخی آن جان
صحنههایی از فاجعۀ سونامی اخیر آسیاي جنوب شرقی یا توفان کاترینا در سواحل لوییزیانا را شاهد هستیم. حرفهاي «... سپردند
رؤیاي » کشیش عمداً بر اثبات نشانههاي آخرالزمان و آزاد شدن جانوري خبیث یا همان شیطان دلالت دارد ولی از بیان بخش آخر
دارد، خودداري « سلطنت ابدي خداوند » که حکایت از پایانی خوش و « مکاشفۀ رویدادهاي آخر زمان » به نقل از همان « هفت شیپور
میکند و به واقعۀ پس از شیپور ششم و آزاد شدن جانور عجیبی که میتواند به تعبیر فیلم همان نیروهاي حامی دیمین باشد، بسنده
مینماید تا تماشاگر را در هراس و ناامیدي از آخر کار دنیا رها سازد. پدر برنان و عکاس و بالاخره رابرت تورن و همسرش که به
نوعی بر واقعیت دیمین آگاه شدهاند، هریک به طریق وحشتناکی به قتل میرسند و در نهایت این دیمین است که دست در دست
رئیس جمهور آمریکا در جلوي دوربین لبخند میزند تا سرنوشت محتوم حاکمیت نیروهاي شیطانی (البته به زعم سازندگان فیلم) را
بر جهان مورد تأکید قرار دهد. آنچه که در واقع مغایر با آرمان آخرالزمانی کلیّۀ ادیان الهی و موحّدان در انتظار منجی و حاکمیّت
خدا به شمار میآید. در کتاب مقدّس در مورد سرنوشت آن جانور عجیب که با شیپور ششم آزاد میشود، اوّل در باب شانزدهم
پس فرشتۀ اوّل بیرون رفت و وقتی جام خود را بر زمین خالی کرد، در بدن کسانی که نشان آن ... » : مکاشفۀ آخرزمان آمده است
جانور خبیث را داشتند...زخمهایی دردناك و وحشتناك به وجود آمد...فرشتۀ پنجم جامش را بر تخت آن جانور خبیث ریخت به
و سپس در باب بیستم همان مکاشفۀ کتاب مقدّس نوشته شده: ...شیطان که ایشان «... طوري که تاج و تخت او در تاریکی فرو رفت
را فریب داده بود، به دریاچۀ آتش افکنده خواهد شد. دریاچۀ آتش همان جایی است که با گوگرد میسوزد و آن جانور خبیث و
« بچه رزماري » در دهۀ هفتاد، تنها فیلم « طالع نحس » پیامبر دروغین او شبانه روز تا به ابد در آنجا عذاب میکشند.... تا پیش از
(رومن پولانسکی- 1969 ) را به خاطر میآورم که در آن پیروزي نهایی با نیروهاي شیطانی تصویر شده بود (از قضا حضور
به نقش پرستار دیمین که از وي در « طالع نحس » که در آن فیلم بالاخره بچهاي براي شیطان به دنیا آورد، در فیلم 2006 « میافارو »
مقابل نیروهاي ضدّ شیطانی محافظت مینماید، بسیار پرمعنی است و نشانهاي دیگر براي افکار سازندگان فیلم میتواند محسوب
نیز سرانجام، پدر روحانی بر شیطان و ارواح اهریمنی فائق میآید، اگرچه خودش نیز کشته میشود. « جنگیر » شود!). حتّی در فیلم
امّا در همۀ قسمتهاي فیلم طالع نحس، غلبه با نیروهاي اهریمنی است و جبهۀ خدایی (که در این فیلمها متعلّق به کلیساي کاتولیک
دیمین میمیرد. ،« مواجهۀ نهایی » است)، هراسان و مضطرب در مقابل اهریمنان مغلوب میشود. حتّی وقتی در قسمت سوم فیلم با نام
حلول کرده و توسط او « دالیا » امّا در قسمت چهارم (که براي تلویزیون ساخته شده بود) روح شیطانی در وجود دختري به نام
اهدافش را دنبال مینماید. امّا ترس انداختن در دل انسانها و ناامید ساختنشان از آینده، آن هم توسط رسانۀ پرنفوذي همچون
سینما، میتواند براي آنان که همواره در مقابل ادیان الهی پرقدرت همچون اسلام و مسیحیت، منزوي بودند، فرصتی روانی در ذهن
انسانها به وجود آورد تا براي مقابله با آیندة تاریک بشریت به نیروي دیگري پناه ببرند یا راهی براي خاضع شدن و کنار آمدن با
همان نیروي اهریمنی پیدا کنند. فراموش نکنیم که اعتقاد به وقوع آرماگدن یا حضور موعود با تغییر ورود به هزارة سوم و رفتن از
متعلّق به یهودیانی است که هیچ یک از دو موعود قبلی یعنی حضرت عیسی مسیح (ع) و پیامبر اسلام(ص) را ،« دلو » به « حوت » برج
پروفسور آمریکایی « رمز داوینچی » نپذیرفتند و شاید بیش از پیروان سایر ادیان خود را مستحقّ ظهور منجی میدانند. در همان
پایان برج حوت و آغاز » : به سوفی، دختري که به دنبال راز کشته شدن پدر بزرگش در موزة لوور پاریس است، میگوید « لنگدن »
برج دلو، علامتهاي تاریخی هستند. خانقاه (یعنی همان انجمن مخفی یهودي صهیون) میخواست در آن هنگام سندها را براي دنیا
که از طرف انجمن سلطنتی انگلیس سالها ) « سر لی تیبینگ » افشا کند ولی هزاره آمد و هیچ اتفاقی نیفتاد.... دوست لنگدن یعنی
من میدانستم که خانقاه تصمیم گرفته است درآغاز هزاره، ...» : درباره خانقاه صهیون و جام مقدّس تحقیق کرده) نیز میگوید
حقیقت را به دنیا بگوید. امّا هزاره، بدون افشاگري گذشت...خانقاه هدف مقدّسی داشت، قرنها افرادي مانند داوینچی، بوتچلی و
صفحه 33 از 54
نیوتن آن سرّها را حفظ کردند.... در کتاب مقدّس دربارة هزارهها و وضعیت نیروهاي الهی و شیطانی به شرح زیر آمده است:
...فرشتهاي را دیدم که از آسمان به پایین آمد. او کلید چاه بی انتها را همراه میآورد...او اژدها را گرفت و به زنجیر کشید و براي
مدت هزار سال به چاه بی انتها افکند... اژدها همان مار قدیم است که اهریمن و شیطان نیز نامیده میشود... آنانی را دیدم که
جاندار خبیث و مجسمهاش را نپرستیده بودند و علامتش را بر پیشانی و دستهاي خود نداشتند. اینان همگی، زندگی را از سر نو
« پایان روزها » آغاز کردند و با مسیح، هزار سال سلطنت نمودند...پس از پایان آن هزار سال، شیطان از زندان آزاد خواهد شد... . 2
همان اعتقاد یهودیانی است که هنوز در انتظار مسیح موعود به سرمی برند و بر این باورند که در آغاز هزاره و به اصطلاح پایان
روزها، یا مسیحاي موعود ظهور میکند یا شیطان بر جهان غالب میگردد. این را در برخی فیلمهاي این چند سال اخیر مانند
و... به وضوح میتوان رؤیت کرد. علایم هم یکسان است، براي مثال « هفتمین گناه » ،« کودك متبرّك » ،« پایان روزها » ،« دروازة نهم »
بارها و بارها ،« طالع نحس » آمده است که سگ سیاه، نشانۀ طالع نحس است و در فیلم « هري پاتر 3: زندانی آزکابان » در کتاب
سگهاي سیاه را مشاهده میکنیم، سگهایی که از دیمین و حتّی راز قبر مادرش حفاظت میکنند. نکتۀ جالب اینکه در همان
این پدر خواندة هري یعنی سیریوس بلک است که به شکل سگ سیاه درآمده و در واقع قرار است « هري پاتر 3: زندانی آزکابان »
از هري پاتر در مقابل دشمنانش دفاع نماید. (دقیقاً مانند سگهاي سیاهی که از دیمین مراقبت مینمایند!!) حتماً یادمان هم هست
به وضوح از هري پاتر نام برده شده و قصۀ او از جمله موضوعاتی تلقی میشود که در پی زنده نگاهداشتن راز « رمز داوینچی » که در
به طرز « رمز داوینچی » جام مقدّس و سلسلۀ گمشده یا فراموششدة عیسی مسیح و مریم مجدلیه است. ملاحظه میفرمایید که چگونه
مشکل گشایی همۀ راز و رمز و ارتباط درونمایهاي برخی آثار و فیلمهاي سینمایی را بیرون میریزد. امّا نکتۀ دیگر اینکه بارها در
از جمله به نقل از کیت جنینگز عکاس به نقل از روایات باستانی نقل میشود که: پسر شیطان از دنیاي سیاست « طالع نحس » فیلم
بیرون خواهد آمد. رابرت تورن فردي است که حتّی سوداي ریاست جمهوري در سر داشت و براي مراسم خاکسپارياش پرزیدنت
ایالات متحده شرکت کرد. امّا تصویر رئیس جمهوري آمریکا که دست در دست دیمین دارد و از پشت سر در کادر دوربین قرار
را تداعی میکند که همواره « ناجی العلی » ، میگیرد، به شدت دستهاي از کاریکاتورهاي معروف کاریکاتوریست شهید فلسطینی
صهیونیسم را به شکل بچهاي با موهاي سیخ شده و از پشت سر به تصویر میکشید که گاهی هم دستش در دستان عمو سام، یعنی
جملات .www.smostaghaci.persianblog.ir ? آمریکا بود! سعید مستغاثی ماهنامه موعود شماره 81 پینوشتها: 1
کتاب مقدّس چنین است: سپس جانور عجیب دیگري دیدم که از داخل زمین بیرون آمد...بزرگ و کوچک، فقیر و غنی، برده و
آزاد را وادار کرد تا علامت مخصوص را بر روي دست راست یا پیشانی خود بگذارند و هیچ کس نمی توانست شغلی به دست
آورد تا چیزي بخرد مگر اینکه علامت مخصوص این جانور، یعنی اسم یا عدد او را برخود داشته باشد. این خود معمایی است و
هرکه باهوش باشد میتواند عدد جانور را محاسبه کند. این عدد، اسم یک انسان است و مقدار عددي حروف اسم او به 666
میرسد. 2. عهد جدید، مکاشفه، باب بیستم.
یار محبوب غایب
سخنرانی حضرت آیتالله محمد ناصري مطلب بعدي را که مکرّر عرض کردهام این است؛ منظور از پردة غیبت این نیست که
پردهاي باشد و حضرت در پس آن پنهان شده باشند. این اصطلاح از زمان امامان دهم و یازدهم حضرت هادي و عسکري(ع)
رایج شد. از آنجا که ایشان میخواستند براي غیبت امام زمان(ع) زمینهچینی کنند در بیشتر اوقات از پشت پرده با مردم صحبت
میکردند و عموم ملاقاتهایشان به این شکل انجام میشد که البته این امر تأثیر به سزایی در آمادگی مردم براي این موضوع
داشت. سزاوار است انسان همیشه و در همۀ زمانها و حالاتش، به حضرت بقیۀالله(ع) توجه و توسل داشته باشد. در کتابهاي
صفحه 34 از 54
متعددي در این رابطه سخن گفته شده است؛ به خصوص مکیال المکارم که اوقات دعا براي امام زمان(ع) را احصا کرده است.
سالها قبل وقتی همۀ این اوقات را جمع کردم و کنار هم چیدم دیدم بیست و چهار ساعت شبانهروز، هفت روز هفته و سی روز ماه
را در بر میگیرد، به عبارت دیگر سزاوار است انسان همیشه به یاد امام زمان(ع) باشد. البته علت این امر هم معلوم است. حضرت
بقیۀالله روحی له الفداء مَظهر و مُظهر تمام صفات جلال و جمال حضرت حق و اسماي حسناي الهی هستند. یگانه شخصی که
واسطۀ میان خلق و خالق است و دو جنبۀ یلیالحقی و یلیالخلقی دارد و با استضائۀ از حضرت حق و گرفتن انوار قدسی از او به
جامعه نور میبخشد، ایشان هستند. براي توضیح بیشتر به این مثال توجه کنید. در تمام کشورهاي دنیا از برق استفاده میشود. در
همۀ اینها مسلّم است که میان کارخانههاي تولید برق و مصرفکنندههاي عمومی و معمولی یک ترانسفورماتور نصب میکنند که
برق تولیدي کارخانهها را در حدّ پذیرش مصرفکنندهها تبدیل کند. اگر این ترانسها نباشد، مردم نمیتوانند از برق تولید شده
استفاده کنند. با این مثال به خوبی میتوان معناي این روایت را فهمید که: لولا الحجّ ۀ لساخت الأرض بأهلها. اگر حجت خداوند
نبود زمین اهلش را به کام خود فرو میبرد. امام زمان(ع) ترانس عالم وجود است که میلیونها کهکشان و میلیاردها ثوابت و
سیّارات که در هر کدامشان هم میلیونها موجود زندگی میکنند از او طلب نور میکنند. نه تنها منظومۀ شمسی که تمام
منظومههاي عالم وجود که بعضی از آنها آنقدر بزرگاند که در آنها تا چهل خورشید طلوع و غروب میکند، از ایشان استفاده
میکنند. هر چقدر بیشتر به یاد امام زمان(ع) باشیم به نفع خود ماست والّا ایشان که احتیاجی به من و شما ندارند. ایشان، نمایندة
خدا هستند و خداوند هم حافظ و نگهبان ایشان تا تمام این منظومهها پا بر جا باشند. از بین رفتن امام زمان(ع) مساوي است با از بین
رفتن عالم وجود. لامپهایی که میسوزند و روشنایی میدهند احتیاجی به من و شما ندارند و ماییم که به روشنایی آن لامپها
میگوییم گویی سیممان به ایشان وصل میشود و لامپ ولایتمان روشن میگردد، « یابنالحسن یابنالحسن » نیازمند هستیم. وقتی ما
و ایجاد سنخیّت میان ما و امام زمان(ع) میشود. وقتی یابنالحسن گفتیم و حضرت را صدا زدیم، جوابمان را میدهند و بلافاصله،
السلام علیک یابن » : بله میگویند. این همه که سفارش شده یابنالحسن یابنالحسن بگویید و حضرت را صدا بزنید و بگویید
هزار بار هم هزاران عبارت از این دست بگیرید هیچ « السلام علیک ایهّا النور الساطع و القمر المنیر » ؛« الحسن و علی أبیک رسولالله
نفع و ثمرهاي براي حضرت ندارد و تنها نفعش براي خود ماست. میان ظلمت و نور مناسبتی نیست و همین صدا زدنهاست که
روابط را برقرار میکند. مثال دیگري خدمتتان عرض میکنم. فرض کنید شما بیایید و بگویید: ناصري، من دیشب شما را دعا کردم.
آیا این جریان، میان ما ایجاد محبت نمیکند؟ طبیعی است من از صمیم دل خدمت شما بگویم خدا خیرتان بدهد، یاريتان کند و
برایتان خوب بخواهد. در آیۀ شریفۀ قرآن کریم آمده است: إذا حییّتم بتحیّۀٍ فحیّوا بأحسن منها أو ردّوها. 1 و چون به شما درود گفته
شد شما به [صورتی] بهتر از آن درود گویید، یا همان را [در پاسخ] برگردانید. هر کس به شما حتّی سلام کرد این یک هدیهاي
است که شما باید یا مثلش یا بهتر از آن را به او پس بدهی. 2 در ادامۀ بحث به این میرسیم: الم ?ذلک الکتاب لا ریب فیه هديً
للمتّقین ?الذین یؤمنون بالغیب ...؛ 3 الف، لام میم، ?این است کتابی که در [حقانیت] آن هیچ تردیدي نیست؛ [و] مایۀ هدایت
تقواپیشگان است ?آنان که به غیب ایمان میآورند... قطعاً منظور از کتاب در اینجا قرآن است که در لوح محفوظ بوده و هیچ
ایمان آوردند. دربارة اینکه « غیب » شکی در آن نیست. قرآن هادي و راهنماي متقیان است. قرآن متّقین را کسانی معرفی کند که به
منظور از غیب چیست؟ صحبتهاي زیادي گفته شده است: بعضیها گفتهاند منظور حضرت احدیت است و مؤمن کسی است که
مراتب توحید را قبول دارد. بعضی از مفسران گفتهاند منظور نبیاکرم(ص) است و مؤمن کسی است که ایشان را ندیده و به ایشان
ایمان آورده است. و بالاخره بعضی هم گفتهاند، منظور امام زمان(ع) است که در آخرالزمان مؤمنان بی آنکه ایشان را دیده باشند
به آن حضرت ایمان میآورند. دربارة اینکه چرا از امام زمان(ع) به غیب یاد شده و ایشان را غایب میدانیم؛ ذکر این مطلب
ضروري است که این غیبت مثل حضور و غیاب در کلاس درس و مدرسه نیست که به آنهایی که در کلاس حاضر نیستند غایب
صفحه 35 از 54
میگویند. یکی از معانی غیبت که در روایات به آن اشاره شده، فقدان شناخت است؛ به این معنی که امکان دارد حضرت در میان
ما حضور داشته باشند ولی ما ایشان را نشناسیم. حضرت یوسف هر چند که در کنار برادرانش نشسته بود ولی از نظر آنان غایب
به شمار میآمد. حضرت در جلسات نامشروع شرکت نمیکنند ولی در بسیاري از جلسات مشروعی که شرکت میکنید حاضر
میشوند و شاید حتّی در کنار شما بنشینند. همچنین در خیابانها، بازارها، مساجد، مشاهد مشرّفه و بسیاري جاهاي دیگر، ایشان
حضرت، بیشتر اوقات در حرم شریف جدشان امیرالمؤمنین(ع) تشریف » : حاضر میشوند. در نجف یکی از اولیاي الهی میگفت
4 اصلًا معنی غیبت حاضر نبودن نیست. در روایت نقل شده که اگر یک لحظه دنیا بدون حجّت و امام زمان باشد خراب .« دارند
میشود. 5 امام(ع)، روح عالمِ وجود و سبب بقاي آن است. ایشان نه تنها به گردن ما که به گردن تمام هستی حقّ حیات دارند.
روایتی که از پیامبر اکرم(ص) نقل شده و در آن آمده است که اهلبیت من سبب بقاي عالم وجود هستند و بدون آنها هیچ زمینی
وجود نخواهد داشت، بر همین اساس و مبناست. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: الإسلام و السلطان العادل أخوان لا یصلح أحدٌ منهما إلاّ
بصاحبه. اسلام و سلطان عادل دو برادرند که هر کدام به دیگري صلاح و قوام مییابد. و براي سعادت عالم به هر دو تاي آنها نیاز
است. سپس ادامه میدهند: اسلام اساس و پایه است و سلطان عادل هم حارس و نگهبان؛ هر چه اساس نداشته باشد هیچ ارزشی
ندارد و این اساس هم اگر حافظ و نگاهبان نداشته باشد، از بین رفتنی است. باز امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: حضرت بقیۀالله(ع)در
میان مردم هستند ولی مردم ایشان را انکار میکنند و شناختی نسبت به ایشان ندارند. این در شرایطی است که حضرت تکتک
مردم را میشناسند (یعرف الناس و هم له منکرون). نایب دوم امام زمان(ع)، محمدبن عثمان بن سعید، فرمود: إنّه یحضر الموسم و
یري الناس و لا یعرفونه. حضرت بقیۀالله (ع) در مراسم حج حاضر میشوند و هم ایشان مردم را میبینند و هم مردم ایشان را، ولی
مردم آن بزرگوار را نمیشناسند. مطلب بعدي را که مکرّر عرض کردهام این است؛ منظور از پردة غیبت این نیست که پردهاي باشد
و حضرت در پس آن پنهان شده باشند. این اصطلاح از زمان امامان دهم و یازدهم حضرت هادي و عسکري(ع) رایج شد. از
آنجا که ایشان میخواستند براي غیبت امام زمان(ع) زمینهچینی کنند در بیشتر اوقات از پشت پرده با مردم صحبت میکردند و
عموم ملاقاتهایشان به این شکل انجام میشد که البته این امر تأثیر به سزایی در آمادگی مردم براي این موضوع داشت. مشابه این
جریان و براي تکمیل آن در زمان غیبت صغري وجود داشت و پایان دورة غیبت صغري مرحلهاي بود که مفهوم غیبت تا حدود
زیادي براي مردم جا افتاده بود. معناي لطیف و بالاتر پردة غیبت این است که گناهانی که من انجام دادهام و صفات رذیلهام حجاب
میان من و امام زمان(ع) شده و من در پس پردة حجابهاي خودم قرار گرفتهام و نمیتوانم امام زمانم را ببینم. از حضرت بقیۀالله،
پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین(ع) نقل شده که فرمودند مثَل امام زمان(ع) در دورة غیبت، مثَل خورشید در پس ابر است، جایی که ابر
نباشد خورشید در نهایت زیبایی و درخشندگی پیداست و هر چقدر قطر و زخامت ابر بیشتر باشد وضوح این نور و تصویر کم
میشود. الآن و در همین شرایطی که ما توفیق دیدار حضرت را نداریم افراد بسیار زیادي از این نعمت بهرهمندند. اوتاد، نجبا، نقبا،
صلحا، رجالالغیب که دائماً در خدمت حضرت هستند از همین جنس و قماش ما هستند و بدنهایشان سلولهایی همانند ما دارند.
تنها تفاوتشان این است که آنها حجابها را کنار زدهاند و با حضرت سنخیّت پیدا کردهاند. خورشید هم بر آنها دمیده و آنها را به
بود. حدود پنجاه سال پیش رفته بود « حاج محمدعلی » کنار خود برده است. خداوند رحمت کند یکی از دوستان ما را که نامش
کربلا و به دوستانش گفته بود من رفتم و جزء اصحاب حضرت شدم و دیگر مرا نخواهید دید. از آن به بعد کسی او را ندید. هنوز
بعد از سالها گاهی در کارهایم به او متوسل میشوم. حجابهاي ما زیاد است که هر چه یابنالحسن یابنالحسن میگوییم جواب
را نمیشنویم و توسلاتمان بی پاسخ میماند. تو کارها و رفتارت را اصلاح کن و بعد متوسل شو، آن وقت قطعاً جواب خواهی
گرفت وقتی چشم و زبانت درست عمل نمیکنند، و پدر و مادرت از تو راضی نیستند، معلوم است چهل بار نماز امام زمان(ع)
خواندن، مشکل را از تو حل نمیکند. افرادي که توفیق دیدار حضرت را پیدا کردهاند خیلی زیادند و کتابهاي متعددي هم در این
صفحه 36 از 54
رابطه نوشته شده است. در بین این آثار العبقريالحسان خیلی کتاب فوقالعادهاي است. نویسندهاش مجتهد مسلّم بود و هر کدام از
حکایات نقل شده در آن معتبر و تحقیق شده و حقیقتاً حکایات محیّرالعقولی است. داستانی را حاجآقا معین شیرازي که خدایش
میدانست 7 پس از مدتها توسل نتوانست به دیدار « علم جفر » رحمت کند، نقل میکرد که در آنجا هم آمده است. شخصی که
حضرت شرفیاب شود. یک بار با علم جفر محاسبه کرد و جاي حضرت را در زمان مشخصی به دست آورد. به آن شهر و نشانی
موعود که رفت دید یک مغازة قفلسازي است که پیرمردي در آن مشغول کار است. حضرت را هم دید که در مغازة او نشستهاند
و او ایشان را نمیشناسند. با اشارة حضرت آن شخص بیاراده و اختیار ساکت شد. پیرزنی به نزد آن قفلساز میآید و میخواهد
قفلش را بفروشد. قفلساز، قفل را به قیمتی به مراتب بیش از آنچه که زن تصور میکرده در عین حال حقش بوده از او میخرد.
حضرت پس از این ماجرا، به آن مرد اشاره کرده و میفرمایند: لازم نیست اینقدر به دنبال من بگردید. شما مثل این پیرمرد قفلساز
دینداري کنید من خودم به دیدارتان می آیم. خلاصه اینکه ما باید حجابها را از اطراف خود بزداییم و خودمان را اصلاح کنیم
حضرت هم به دنبال آن کرم نموده و تشریف فرما میشوند. فراموش نکنیم اگر ما حضرت را نمیبینیم؛ ایشان، هم ما را میبینند و
هم میدانند ما در کجا چه میکنیم. کافی است مقداري به جاي خودمان توجه داشته باشیم و به مرور، پروندههایمان را شخصاً
بایگانی و حک و اصلاح کنیم آن وقت انشاءالله جواب همۀ یابنالحسنهایمان را خواهیم شنید. ماهنامه موعود شماره 81
2. اوّلین سلام بنابر آنچه در روایات آمده زمانی بر زبان انسان رانده شد که آفریده شد. پس . پینوشتها: 1. سوره نساء ( 4) آیۀ 86
از آنکه ملائکه بر خلقت آدم و آمدن چنین خلیفه و جانشینی براي خداوند و به دستور حضرت حق سجدة شکر به جاي آوردند.
و براي آنها سلامی طلب « السلام علیکم و رحمۀالله و برکاته » خداوند متعال به حضرت آدم نیز امر کرد برو کنار آنها و به ایشان بگو
4. واقعاً نجف عجب مکانی است. هر . کن. و از آن زمان سلام جزئی از شعائر اسلام شده است. 3. سورة بقره ( 2)، آیات 1 3
رکعت نماز ثواب دویست هزار رکعت نماز را دارد. واقعاً امیرالمؤمنین(ع) چه کرده است؛ حتّی نماز خواندن در مکه هم چنین
ثوابی ندارد. 5. لو بقیت الارض بغیر امام لساخت. 6. نوّاب چهارگانۀ امام زمان(ع) خودشان افراد فوقالعادهاي بودند و قدرتهاي
ولایتی عجیبی داشتند. روزي زنی راجع به جناب حسینبن روح نایب سوم شکّ و تردیدي در دلش وجود داشت. کیسهاي از
جواهرات و طلاجات را نزد او آورد و گفت میخواهم به دست حضرت برسد. حسینبن روح به او گفت: برو آن را در دجله بینداز
و بیا رسیدش را بگیر. هر چند زن، ناراحت و عصبانی شد ولی در مقابل قاطعیت حسینبن روح بالاخره سر خم کرد و کیسه را در
دجله انداخت. وقتی براي گرفتن رسید نزد حسینبن روح بازگشت، او کیسه را به زن پس داد و گفت: درِ آن را باز کن و بشمار
ببین آیا این همان کیسۀ تو نیست؟ الآن که دیگر نایب خاص نداریم ولی نایبان عام هم شخصیتهاي فوقالعاده و بزرگواري هستند
و به تصریح روایات هر کس منکر آنها شود منکر اهل بیت ع) است که البته منظور علماي طراز بالا و با عمل هستند. 7. علم جفر
یکی از علوم غریبه است. هر کس را شما دیدید که مدّعی است من علم رمل و جفر میدانم مطمئن باشید، دروغ میگوید و دکان
براي خود باز کرده است. خداوند علم جفر را به همه کس نمیدهد و اوّلین شرط آن داشتن تقوا است که بسیاري از این مدّعیان
رمل و جفر از آن بیبهرهاند.
شعر و ادب
صبح بی تو صبحِ بی تو، رنگِ بعد از ظهر یک آدینه دارد بی تو حتّی مهربانی حالتی از کینه دارد بی تو میگویند: تعطیل است
کار عشقبازي عشق امّا کی خبر از شنبه و آدینه دارد؟ جغد بر ویرانه میخواند به انکار تو امّا خاكِ این ویرانهها بویی از آن گنجینه
دارد خواستم از رنجش دوري بگویم، یادم آمد عشق با آزار، خویشاونديِ دیرینه دارد روي آنم نیست تا در آرزو دستی برآرم اي
خوش آن دستی که رنگ آبرو از پینه دارد در هواي عاشقان پر میکشد با بیقراري آن کبوتر چاهیِ زخمی که او در سینه دارد
صفحه 37 از 54
ناگهان قفل بزرگ تیرگی را میگشاید آنکه در دستش کلید شهر پر آیینه دارد قیصر امینپور فیض عمر اي قصه بهشت ز کویت
حکایتی شرح نعیم خلد ز وصلت روایتی علم وسیع خضر ز بحرت علامتی آب حیات معرفتت را کنایتی انفاس عیسی از نفست بود
شمهاي تعمیر عمر نوح، تو را بود آیتی کی عطرساي مجلس روحانیان شدي گل را اگر نه بوي تو کردي رعایتی هر پاره از دل و از
غصه قصهاي هر سطري از خصال تو وز رحمت آیتی تا چند اي امام بسوزیم در فراق آخر زمان هجر شما را نهایتی در آرزوي
خاك درش سوختیم ما یادآور اي صبا که نکردي حمایتی اي فیض عمر رفت و ندیدي امام را صد مایه داشتی و نکردي کفایتی
فیض کاشانی مردم دیده مردم دیده به هر سو نگرانند هنوز چشم در راه تو صاحبنظرانند هنوز لالهها، شعلهکش از سینۀ داغند به
دشت در غمت، همدم آتشجگرانند هنوز از سراپردة غیبت، خبري بازفرست که خبر یافتگان، بیخبرانند هنوز رهروان، در سفر
بادیه حیران تواَند با تو آن عهد که بستند، بر آنند هنوز طاقت از دست شد اي مردمک دیده! دمی پرده بگشاي که مردم نگرانند
هنوز مشفق کاشانی شراره شعر اي شرق، اي چکاد بلند سپیدهدم پیشانی بلند زمان؛ نون و القلم نامت اذان اذان نفسی در تنم روان
رازي شگرف سایه افتاده بر عدم با قایقی شکسته و فانوسی از امید آیا عبور میکنم از کوره راه غم در ذهن واژههاي مقیمان
روشنی هر بازدم شرارة شعري دمادمم اي نطق مهر آینه باران هزارسو از آبروي جان تو گیتی است محترم زیباترین نمایه و آیین
زندگی هرجا خداست، یاد تو هم میشود رقم ابراهیم حسنلو (همدان) آیت یزدان خرم آن روز که آن مظهر یزدان برسد شام
تاریک رود، صبح درخشان برسد کعبه گلشن شود از لطف گل رخسارش تازه گردد چمن و فیض به بستان برسد مدنی برقع اسلام
زرخ بگشاید بیپناهان جهان را سر و سامان برسد دورة عدل و مساوات چو آغاز شود روزگار ستم و جهل به پایان برسد خاتم
هشت و چهار و گل گلزار نبی روشنیبخش جهان آیت یزدان برسد قائم آل محمد(ص) شرف کون و مکان بانی صلح و صفا،
حامی قرآن برسد شیعیان را برهاند ز غم و رنج و محن ظلم و درد همه را مرهم ایمان برسد ناصرچیان اراکی غربت مولا برآر دست
دعا تا، دعا کنیم بیاید بیا به یوسف زهرا، دعا کنیم بیاید دعا اگر نکنم من، دعا اگر نکنی تو کشد غمش به درازا، دعا کنیم بیاید
خودش نموده سفارش، دعا کنید برایم فداي غربت مولا، دعا کنیم بیاید اگر به راز و نیازي به هر قنوت نمازي بخوان دعاي فرج را،
دعا کنیم بیاید بیا و حاجت خود را فداي حاجت او کن به هر نیاز و تمنّا، دعا کنیم بیاید به آن امید که آید عنایتی بنماید به چشم ما
بنهد پا، دعا کنیم بیاید بیا به سینۀ صحرا ز هجر یار بنالیم بریز اشک چو دریا، دعا کنیم بیاید براي روز ظهورش براي درك
حضورش شویم جمله مهیّا، دعا کنیم بیاید بیا و خانۀ دل را ز غیر یار تهی کن بپوش جامه تقوا، دعا کنیم بیاید بیا چو ابر بهاران
کنیم ناله و زاري روان شویم به هر جا، دعا کنیم بیاید بریزد اشک شب و روز آن غریب زمانه دلش شکسته ز غمها، دعا کنیم بیاید
به رنجهاي پیمبر(ص)، به اشک غربت حیدر(ع) به سوز سینۀ زهرا(س)، دعا کنیم بیاید به آن سري که بریدند در مقابل خواهر به
موي زینب کبرا(س)، دعا کنیم بیاید سید محمدتقی مدّاح
ابدالبی بدیل
سید ابوالحسن مهدوي حضرت ولی عصر عجلالله تعالی فرجه الشریف در طول دوران غیبت کبري، سی نفر ملازم از اوتاد دارند
که همواره در خدمت آن حضرت به سر میبرند، هر کدام از آنها که از دنیا بروند فرد شایستۀ دیگري جانشین او میگردد. 1 به این
حدیث امام صادق(ع) توجه فرمایید: به ناچار صاحبالامر علیهالسلام داراي غیبتی است و ناچار است، در این غیبتش به عزلت و
کنارهگیري (از شهرها و مردم) روي آورد و شهر مدینه خوب منزلی است و با سی نفر بودن، دیگر وحشتی (و نگرانی) وجود
محقّق » ندارد. 2 همچنین در میان اصحاب حضرت مهدي(ع)، گاه سخن از ابدال شده که احتمالًا همان سی نفر اوتاد هستند. مرحوم
در مجمعالبحرین در معنی ابدال میفرماید: آنها جمعی از صالحان هستند، که همواره در زمین هستند، و حتی یکی از آنها « طریحی
فوت کرد، خداوند بدل او شخص صالح دیگر را میگذارد، اینها 40 یا 70 نفر در شام هستند یا سی نفر در جاي دیگر. 3 ضمناً در
صفحه 38 از 54
حدیث آمده که، شخصی از حضرت امامرضا(ع) در مورد ابدال پرسید، آن حضرت فرمودند: ابدال، اوصیاي پیامبران هستند. 4
مرحوم آیتالله حاج شیخ محمد حسن مولوي قندهاري در تشرف خویش سؤال میکنند: به ما خبر رسیده است که حضرت رسالت
پناه(ص) هنگامی که به معراج رفته بودند به خداوند عرض کردند: فرزندم مهدي اوست، عمرش دراز و غریب خواهد برد، خداوندا
براي او مونسی قرار ده و خداوند متعال سی نفر ملازم را در هر زمانی در خدمت آن حضرت قرار داد. آیا این مطلب صحیح است؟
5 حقیقتاً خوش سرنوشتی را در زندگی دنیا، همین سی نفر دارند، کسانیکه بهترین لذتها را در .« بله، صحیح است » : فرمودند
مجالست و استفاده از محضر حضرت بقیۀالله(ع) و اقامۀ نماز با آن حضرت میبرند و گاه که مصلحت باشد از طرف امام زمان(ع)
مأموریتهایی را انجام داده، برخی مشکلات مردم را حل میکنند. حضرت حجّتالاسلام و المسلمین حاج سید مصطفی ابطحی،
قضیهاي را از یکی از دوستان قدیمی خود شفاهی براي بنده نقل کردند که بسیار آموزنده بود و از ایشان تقاضا نمودند که اصل
جریان را بنویسند و ایشان هم لطف کردند و اصل آن را نوشتند. یکی از کسانی که در اثر توسل به ساحت مقدّس ولیالله الاعظم
ارواحنا فداه به مراد خود رسید و حوائج او برآورده شد، مرحوم حجّتالاسلام حاج شیخ علی نور بخشان معروف به نوري، اهل
شهرضاي اصفهان بود. وي از طلاب وارسته، متدیّن و خدوم به خلق بود و تا آخرین روزهاي زندگی، در مؤسسۀ خیریهاي که
تشکیل داده بود به مستضعفان رسیدگی میکرد. داستان او شنیدنی است. ایشان در سالهاي بین 1335 تا 1343 شمسی در مدرسۀ
فیضیۀ قم تحصیل میکرد، و با من و دوستانم که طلبۀ اصفهانی بودیم، رفاقت و صمیمیّت داشت، ولی در تنگناي زندگی و شدت
فقر به سر میبرد. ایشان در تهران، مدرسۀ حاج ابوالفتح واقع در میدان امام خمینی(ره) (فعلی)، در حجرة آقاي میردامادي که در
تهران امام جماعت هستند مدتی درس میخواندند، و در ضمن براي تدریس در مدرسۀ جدیدي که آیتالله برهان آنرا در
خیابان خراسان تأسیس کرده بود، مشغول شده و میفرمودند ماهی دویست تومان درآمد من شد ولی احتیاج شدید به ازدواج داشتم
و راهی براي آن به نظرم نمیآمد. تا آنکه فصل تابستان شد و مدرسههاي علمیه تعطیل، و طلاب به شهرهاي خود رفتند و تنها من و
خادم مدرسه در حوزه مانده بودیم. من تنها بودم و با خود فکر میکردم چه راهی براي نجات من هست که به ذهنم خطور کرد:
تنها راه، توسل به امام زمان(ع) است. لذا تصمیم گرفتیم یک برنامۀ چهل روزه براي خود تعیین کنم تا شاید با انجام دادن آن
زمینهاي براي گرفتن لطف از آن حضرت، در من ایجاد شود. به همین جهت تصمیم گرفتم چهل روز روزه بگیریم و هر روز پیاده
از مدرسۀ حاج ابوالفتح تا شهرري براي زیارت حضرت عبدالعظیم(ع) پیاده بروم، و در بین راه روزي هزار صلوات بفرستم و
توسلات دیگري داشته باشم تا به حرم حضرت عبدالعظیم(ع) برسم. آن حضرت و حضرت حمزه را که همانجا مدفون هستند
زیارت کرده و نماز زیارت بخوانم، سپس زیارت عاشورا و در بازگشت، صد لعن و صد سلام آن را سوار بر ماشین بگویم، و وقتی
هم که به مدرسه رسیدم دعاي علقمه و نماز زیارت را بخوانم. همچنین با خداي عزّوجلّ عهد بستم که هیچ گناهی مرتکب نشوم،
به خصوص مواظب چشم خویش باشم که عمداً به نامحرم نگاه نکنم. هیچ کس جز خداي سبحان از سرّ و عهد من آگاه نبود و
آرزویم دیدن حضرت حجّت ع) و برآورده شدن حاجتهایم بود. چهل روز گذشت، روز چهلم خیلی امیدوار بودم و آن روز،
اتفاقاً مصادف با جمعه بود. آن روز وقتی به حرم حضرت عبدالعظیم(ع) رسیدم، حال خوشی داشتم. مدتی هم در حرم ماندم ولی
هر چه نگاه کردم به مراد خود نرسیدم. به مدرسه برگشتم و وارد مدرسه شده، در را بستم و چون روز جمعه بود، خادم مدرسه هم
به منزل خویش رفته بود و هیچ کس در مدرسه نبود. هوا گرم بود و لذا روي پشتبام رفته، مشغول خواندن دعاي علقمه و نماز
را با حال زمزمه «... زیارت عاشورا شدم، و با حالت انکسار قلب و دل شکسته سر بر سجده گزاردم. و دعاي الهی قلبی محجوب و
میکردم که، صدایی از داخل حیاط مدرسه شنیدم: آشیخ علی، آشیخ علی... پیش خود حدس زدم که شاید یکی از مغازهداران
همسایۀ مدرسه است که نیاز به استخاره دارد، غافل از آنکه روز جمعه بود و مغازه داران تعطیل؛ به علاوه من در مدرسه را هم بسته
بودم و هیچ کس حتّی خادم در مدرسه نبود. با این حال نگاهی به پایین کردم، و جوانی را دیدم با حدود سی سال سن که پالتویی
صفحه 39 از 54
پوشیده، کلاه یمانی بر سر، داراي محاسنی متوسط بود، در حالیکه مؤدّب به طرف پشت بام نگاه میکرد. گفتم: چه کار دارید؟
فرمود: اگر ممکن است پایین بیایید با شما کاري دارم. پایین رفتم و ناراحت از این بودم که مزاحمی پیدا شد و حال معنوي و خوش
ما را گرفت. سلام کرده، گفتم: بفرمایید. فرمود، حضرت حجّت(ع) مرا فرستاده تا جواب مطالب و خواستههاي شما را بیان کنم. مرا
ترس گرفت و لرزیدم، سپس گفتم اگر حضرت شما را فرستادهاند شما باید حاجات مرا بدانید. فرمودند: میدانم. گفتم بفرمایید؛
ایشان شروع به بیان تمام خواستههاي من کرد و نیز هدف مرا از توسلات و اینکه گرفتاريهاي من چه هست و هر کدام چه موقعی
برطرف میشود را به من فرمود. سؤالاتی هم کردم که جواب آنها را مشروحاً بیان نمود. تا اینکه از حالات خصوصی حضرت
امامعصر(ع) پرسیدم، دیدم از جواب دادن امتناع ورزید و گویا اجازه نداشت جواب دهد. لذا فرمودند حرف خودت را بزن و سؤال
کن. ایشان را دعوت به آمدن به حجره کردم، نپذیرفتند و متوجه شدم که روزه است. گفتم میشود بار دیگر خدمت شما برسم،
پس از آن خداحافظی کردند و به طرف دالان .« روز دوشنبه، ساعت ده صبح » : قدري به طرف قبله نگاه کرده، سپس فرمودند
مدرسه رفتند. من هم ایشان را بدرقه میکردم که ناگهان متوجه شدم همین طور که در دالان مدرسه جلو چشمم بودند، غایب
شدند و از در مدرسه بیرون نرفتند. تازه یادم آمد که در مدرسه بسته است و ایشان از در بسته وارد مدرسه شده بودند. بازگشتم
درحالی که از خبرهایی که نسبت به برآورده شدن حوائجم داده بود بسیار شاد بودم و گویا دیگر هیچ غم و غصۀ دیگري نداشتم
جز آنکه از کنار آن جوان مفارقت کرده بودم ولی در عین حال خوشحال از وعدة دیدار در روز دوشنبه بودم. روز دوشنبه، میوه
تهیه کرده، چایی درست نمودم، درست سر ساعت ده وارد مدرسه شدند و داخل حجره لب تخت نشستند. سؤالاتم را که از قبل
نوشته بودم پرسیدم و ایشان کاملًا جواب میدادند مگر آنچه راجع به زندگی خصوصی حضرت بقیۀالله ارواحنا فداه بود که عذر
و سپس تشریف بردند. و شش ماه گذشت .« اگر اجازه بدهند » : میآوردند. گفتم: آیا میشود بار دیگر خدمت شما برسم؟ فرمودند
و حال من بهتر و کارهایم همانگونه که پیشبینی شده بود اصلاح شد. مرتب در فکر آن جواب و لذت مجالست با او بودم. تا
اینکه روز جمعهاي به حرم حضرت عبدالعظیم(ع) رفته بودم که آن جوان را در حرم مطهر در حالی که کنار ضریح ایستاده،
دستهایش در شبکههاي ضریح بود و اشک میریخت، دیدم. رفتم جلو و از کنار صورت نگاه کردم، و متوجه شدم خود ایشان
هستند. به ذهنم خطور کرد که مخفیانه دنبال ایشان رفته، آدرس منزل ایشان را یاد بگیرم تا بلکه بتوانم با او ارتباطی برقرار کرده، از
محضرش استفاده ببرم. لذا صبر کردم تا بعد از اتمام زیارت، بیرون رفتند و سوار اتوبوس میدان شوش شدند. من هم یک سواري
درست کرایه کردم و پنج تومان یعنی دو برابر کرایۀ معمول به او دادم و گفتم: دنبال این اتوبوس با ملایمت برو تا اینکه در
میدان شوش پیاده و سوار اتوبوس توپخانه شدند پنج تومان دیگر به راننده سواري دادم که دنبال اتوبوس دوم برود تا آنکه در
میدان پیاده شدند و به طرف چهار راه حسنآباد رفتند. وارد کوچۀ سمت راست نرسیده به میدان شدند، داخل کوچه از مسجد رد
شدند و به خانهاي رفتند. نگاه کردم، در همسایگی مسجد یک بقالی وجود داشت. از او سؤال کردم شما افراد این کوچه را
میشناسید؟ گفت: من چهل سال است کاسب این محل هستم و همه را میشناسم. گفتم: این خانه از کیست؟ گفت: مردي است
که آن منزل را اجاره کرده و دکّ ان کوچکی هم که در مقابل آن خانه است، متعلّق به اوست و در آن مغازه سقط فروشی دارد.
و همیشه « با کودك و زن بدحجاب معامله نمیکنم » : گفتم آن جوان کیست؟ گفت مرد عجیبی است، بر روي شیشۀ در مغازه نوشته
در مغازه که نشسته، در قرآن نگاه میکند و اجناس مغازة او هم همیشه از قبل آماده است، به طوري که اگر من صبح زود هم
جنس بیاورم میبینم که اجناس مغازة او زودتر از من آماده است و نمیدانم چگونه این اجناس براي او آورده میشود؟ در حالیکه
من او را در میدان بار نمیبینم ولی میوة او قبلًا در مغازهاش نهاده شده است. پرسیدم آیا متأهل است؟ گفت: گاهی بچه پسري از
خانه بیرون میآید و به مغازه میرود و دو مرتبه داخل منزل میشود. روزهاي جمعه را هم تعطیل میکند. من خوشحال بودم از
اینکه آدرس منزل و محلّ کسب او را فهمیده بودم، آن روز برگشتم و فرداي آن روز که شنبه بود آمدم، دیدم همان شخص
صفحه 40 از 54
هستند، پنج ریال دادم و یک بسته سیگار گرفتم، گفتم: کبریت دارید؟ کبریت دادند و سپس مشغول خواندن قرآن شدند و هیچ
سخنی نمیگفتند. بیرون مغازه آمدم و سیگاري روشن کردم و با خود گفتم همین اندازه امروز کافی است، فردا میآیم و
سرصحبت را با او باز میکنم. روز یکشنبه نتوانستم بروم. روز دوشنبه که آمدم، دیدم در مغازه بسته است! از بقالی جنب مسجد
پرسیدم که این آقا کجا هستند؟ گفت: دیروز که آمدم دیدم مغازهاش خالی است و امروز صبح نگاه کردم دیدم هیچ در مغازه
چیزي ندارد و گویا نقل مکان کرده و خانه را هم خالی نموده است، خیلی متأسف شدم که چرا باعث هجرت ایشان شدم. حضرت
آقاي ابطحی سپس افزودند: این داستان را براي مرحوم آیتالله سیّد اسماعیل هاشمی در پادگان غدیر حدود سال 1368 هنگام
مانور بیان کردم و وقتی که براي مرحوم آیتالله حاجشیخ حسن صافی اصفهانی نقل کردم، ایشان به من فرمودند: چرا قبلًا برایم
نقل نکردید. این ماجرایی بود که حضرت حجّتالاسلام و المسلمین حاج سید مصطفی ابطحی براي این جانب نقل کردند. پیامها و
برداشتها 1. جوانهایی در خدمت حضرت ولیعصر(ع) هستند که اگر کمی تأمل کنیم، در مییابیم هدف خلقت همۀ ما انسانها
رسیدن به همان مقام و درجه است. 2. گاهی فقر و مشکلات زندگی باعث ارتباط بیشتر و اتصال روحی زیادتر با خداوند متعال و
امام زمان(ع) میشود و این هم خود لطفی است. 3. براي برآورده شدن حوائج، لازم است عهد بندگی و اطاعت را نسبت به
پروردگار تقویت کنیم، و بعد، انتظار لطف زیادتر داشته باشیم. 4. زیارت امامزادگان و خواندن زیارت عاشورا و بخصوص کنترل
بیشترین درجۀ عصمت از گناه را کسی دارد » : چشم از نامحرم، تأثیر زیادي در تقرّب به خداوند متعال دارد. در حدیثی آمده است
5. عمل خالص و براي خداي متعال خیلی ارزش دارد، به خلاف عمل ناخالص که هر چند زیاد «. که چشمش را کنترل میکند
محبوبترین عمل » تکرار شود تا نفس انسان به آن عادت پیدا کند، و « چهل روز » باشد بیارزش است. 6. عمل صالح حداقل باید
7. امام زمان(ع) داراي کارگزارانی 6.« نزد خداوند متعال، عملی است که شخص بر آن مداومت کند هر چند عمل اندکی باشد
هستند که به اذن پروردگار، اطلاع از برخی مشکلات مردم دارند و به دستور امام(ع) اقدام به رفع آنها میکنند. این کارگزاران
علاوه بر عالم بودن به مشکلات و زمان حلّ آنها، گاه کارهاي خارق عادتی مثل ورود از در بسته، طیاّلارض، اطلاع از فکر کسی
و... دارند. 8 . انسانهایی که داراي روح زنده و پاکی هستند دنبال مجالست و همنشین شدن با انسانهاي وارسته و پیوستۀ به عالم
قدس هستند، کسانی که چهرة آنها انسان را به یاد خداوند متعال میاندازد، شنیدن سخنانشان، به علم ما میافزاید و نگاه به
رفتارشان، ما را تشویق به عمل صالح مینماید. حواریون از حضرت عیسی(ع) پرسیدند: اي روحالله، با چه کسی مجالست کنیم؟
7.« با کسی که، مشاهدة او شما را به یاد خدا بیندازد، کلامش به علمتان بیفزاید و رفتارش شما را به آخرت راغب نماید » : فرمودند
خداوند، اولیاي خود را در میان بندگانش پنهان کرده است. پس هیچ بندهاي از » : از امیرمؤمنان(ع) نیز روایت شده که فرمودند
دست از طلب ندارم تا کام من برآید یا تن رسد به جانان یا جان ز .« بندگان خدا را از خود مرانید، شاید که ولیّ او باشد و تو ندانی
تن برآید بنماي رو که جانها گردد فداي رویت بگشاي لب که فریاد از مرد و زن برآید هر قوم راست راهی، شاهی و قبلهگاهی
ماییم و درگه تو تا جان ز تن برآید از کوي خویش بفرست سوي امیدواران بویی چو بوي رحمان کان از یمن برآید بگشاي تربتم
را بعد از وفات و بنگر کز آتش درونم دود از کفن برآید یاران به حقّ مهدي گویید ذکر خیرش هر جا که فیض نامش در انجمن
برآید (فیض کاشانی) پینوشتها: 1. شیخ طوسی، غیبت، ص 103 ؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 52 ، ص 157 و 158 : علامه
حدیث اصول کافی دلالت بر این دارد که امام(ع) در مدینه و اطراف آن هستند و اینکه با آن حضرت سی نفر » : مجلسی میگوید
3. مجمعالبحرین، . از دوستانشان هستند که اگر یکی بمیرد دیگري به جاي او قرار میگیرد. 2. کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 340
7. علامه مجلسی، همان، . 6. کلینی، همان، ج 2، ص 82 . مادة بدل. 4. سفینۀالبحار، مادة بدل. 5. ملاقات با امام عصر(ع)، ص 331
. ج 71 ، ص 216
معرفت امام زمان (عج) از دیدگاه شیخ صدوق
صفحه 41 از 54
ابراهیم شفیعی سروستانی اشاره: ابوجعفر محمّد بن علی بن حسین بن بابویه قمی مشهور به شیخ صدوق (م 1381 ق.) از فقها و
از « باب الامامۀ » محدّثان بزرگ شیعه است که بسیاري از علماي امامیه کلام او را به مانند نصّ منقول و خبر مأثور میدانند. وي در
کتاب الهدایۀ خود پس از بیان مبانی امامّت و اصول اعتقاد شیعه در این زمنیه، به موضوع معرفت امامان میپردازد و در ذیل بابی با
به تفصیل در این زمینه سخن گفته است. در « باب شناخت امامانی که پس از پیامبر خدا(ص) حجَّتهاي الهی بر مردم هستند » عنوان
قسمتهاي پیشین این مقاله هشت مورد از ویژگیهاي امامان معصوم که شیخ صدوق(ره) اعتقاد به آنها را در باب معرفت امام(ع)
لازم دانسته است، بررسی کردیم و گفتیم که هر مسلمان باید معتقد باشد که امامان دوازدهگانه، پیشوایان واجبالاطاعۀ، گواهان بر
مردم، راههاي رسیدن به خدا، جایگاههاي علمالهی، مفسّران وحی، ارکان توحید، پیراستگان از هر گونه خطا و اشتباه هستند. در این
قسمت از مقاله برخی دیگر از ویژگیهاي پیشوایان معصوم شیعه را بررسی میکنیم. 9. صاحبان معجزات و نشانهها شیخ
صدوق(ره) در بیان نهمین ویژگی از ویژگیهاي امامان که همه باید بدان معتقد باشند، میفرماید: واجب است معتقد باشد... آنها
صاحب معجزات و نشانهها هستند. 1 در روایتی که از امام صادق(ع) نقل شده است، در مورد کمترین حدّ معرفت امام چنین آمده
است: کمترین حد معرفت امام آن است که [بدانی] او مساوي پیامبر است مگر در درجۀ نبوت. 2 بر این اساس میتوان گفت، امامان
معصوم(ع) همۀ ویژگیهاي پیامبر(ص) را دارا هستند که از آن جمله است: ارائۀ نشانهها و معجزات براي اثبات حقّانیّت خود.
چنانکه در شرح حال امامان دوازدهگانه(ع) آمده است، هر یک از آنها براي اثبات امامّت خود، افزون بر توسل به نصّ پیامبر
اکرم(ص) یا امام پیش از خود، نشانهها و معجزاتی را آشکار میساختند و بدین وسیله هم راه را بر مدّعیان دروغین امامّت میبستند
و هم به شیعیان خود اعتماد و اطمینان میبخشیدند. 3 در اینجا براي روشنتر شدن بحث به بخشهایی از ادعیه، زیارات و روایات
نقل شده است از امامان معصوم(ع) که در آنها به این موضوع تصریح شده است، اشاره میکنیم: در یکی از زیارتهاي امیرمؤمنان
علی(ع) که از امام صادق(ع) نقل شده، خطاب به آن حضرت چنین آمده است: سلام بر صاحب راهنماها و نشانههاي آشکار و
معجزههاي چیره کننده. 4 در دعاي ندبه نیز خطاب به امام عصر(ع) میخوانیم: اي زادة نشانهها و معجزات! اي زادة دلیلهاي
آشکار! اي زادة برهانهاي روشن و خیره کننده! 5 در کتاب بصائر الدرجات موارد متعددي از معجزات امامان معصوم(ع) نقل شده
است که از آن جمله میتوان به اطاعت درخت نخل از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) و فرو ریختن خرماي قرمز و زرد براي آن دو
امام و یارانشان 6؛ زنده شدن مرده و شفا یافتن کور مادرزاد و پیس به دست امام باقر(ع) و امام جعفر صادق(ع) 7 و... اشاره کرد. در
چنین نقل میکند: بر اباعبدالله [امام جعفر صادق] (ع) و اباجعفر [امام « ابوبصیر » ، یکی از روایاتی که در این کتاب نقل شده است
رسول خدا همۀ علومی را » : گفتم .« آري » : فرمود «؟ شما وارث رسول خدا(ص) هستید » : محمّد باقر] (ع) وارد شدم و عرضه داشتم
آیا شما میتوانید مردگان را زنده سازید و کور مادرزاد و پیس را بهبود » : گفتم « آري » : فرمود «؟ که انبیا داشتند به ارث برده بود
پس دست خدا را بر چشم و صورت من کشید و من «! نزدیک من بیا، اي ابامحمّد » : سپس فرمود « بله، به اذن خدا » : فرمود «؟ بخشید
آیا دوست میداري این گونه باشی و براي تو » : خورشید، آسمان، زمین، خانهها و همۀ آنچه در اتاق بود را دیدم. آنگاه فرمود
همان چیزي باشد که دیگر مردم دارند و در روز قیامّت هم آنچه بر مردم میآید بر تو بیاید، یا اینکه میخواهی به همان وضعی که
پس دست خود را بر « به همان وضعی که بودم برمیگردم » : گفتم «؟ بودي برگردي و [در عوض] بهشت خالص از آن تو باشد
چشمم کشید و به همان وضع پیشین باز گشتم. 8 شیخ طوسی در کتاب الغیبۀ ماجرایی را نقل میکند که از آن به خوبی میتوان به
آشکار شدن معجزات و نشانهها از سوي امامان معصوم(ع) و هراس خلفاي جور از این موضوع دست یافت. در این حکایت که
محمّد بن خالد برقی آن را از محمّد بن غیاث مهبلی نقل میکند چنین آمده است: هنگامی که هارون الرشید، ابا ابراهیم موسی [بن
جعفر] را زندانی کرد و آن حضرت در زندان نشانهها و معجزاتی را آشکار ساخت، رشید شگفتزده شد و از این رو یحیی بن
صفحه 42 از 54
خالد برمکی را فراخواند و به او گفت: اي اباعلی! آیا تو هم این عجایبی را که ما به آن گرفتار شدهایم، میبینی؟ آیا دربارة این مرد
10 . مایههاي ثبات و پایداري جهان در اعتقاد شیعه، وجود امامان مایۀ امنیت تدبیري نمیاندیشی که ما را از اندوه او رها سازد؟... 9
و آرامش اهل زمین است. شیخ صدوق در ادامۀ بیانات خود دربارة دهمین ویژگی امامان معصوم مینویسد: واجب است معتقد
باشد آنها مایۀ امنیت ساکنان زمین هستند، همچنانکه ستارگان مایۀ امنیت ساکنان آسمان هستند. 10 در این زمینه نیز چون دیگر
موارد پیشین روایات فراوانی رسیده است که در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنیم: در روایتی که امیرمؤمنان علی(ع) از پیامبر
اکرم(ص) نقل کرده است، چنین میخوانیم: ستارگان امانی براي اهل آسماناند، پس هنگامی که ستارگان نابود شدند، اهل
آسمان نیز نابود میشوند و خاندان من امانی براي اهل زمیناند، پس هنگامی که خاندان من از بین بروند، اهل زمین نیز از بین
بیش از شش روایت با همین « انّهم أمان لأهل الأرض فی العذاب » : میروند. 11 در کتاب بحارالانوار نیز در ضمن بابی با عنوان
مضمون نقل شده است. 12 و سرانجام در توقیع شریفی که از سوي امام عصر(ع) خطاب به اسحاقبن یعقوب صادر شده، چنین آمده
است: و من امانی براي ساکنان زمین هستم همچنان که ستارگان امانی براي اهل آسمان هستند. 13 براي روشن شدن مضمون این
روایات لازم است چند نکته را یادآور شویم: 1. بر اساس پارهاي روایات، موجودات جهان تنها به ساکنان کرة زمین محدود
نمیشود و در سایر کرات هم موجوداتی زندگی میکنند. چنانکه در روایتی از امیرمؤمنان علی(ع) میخوانیم: این ستارگانی که در
آسمان است، شهرهایی مانند شهرهاي زمین است. هر یک از این شهرها با دو ستون نور به یکدیگر مرتبط میشوند که طول هر
2. همۀ کهکشانها و منظومههاي نامحدودي که در ستون در آسمان به اندازة مسافتی است که در 250 سال طی میشود. 14
آسمانها وجود دارد به وسیلۀ نیروهاي جاذبهاي که میان هستۀ مرکزي آن کهکشان یا منظومه و کرات پیرامون آن وجود دارد،
حفظ میشوند، تا آنجا که اگر لحظهاي این نیروي جاذبه قطع شود همۀ کرات در هم ریخته و در اثر برخورد با هم نابود میشوند.
این موضوعی است که هم در علم جدید به تأیید رسیده و هم در بیش از هزار سال پیش از کشف نیروي جاذبه، توسط قرآن کریم
تبیین شده است. آنجا که میفرماید: الله الذّي رفع السّموات بغیر عمد ترونها. 15 خدا [همان] کسی است که آسمانها را بدون
ستونهایی که آنها را ببینید بر افراشت. با توجه به دو نکتۀ یاد شده میتوان گفت: استمرار حیات و بقاي ساکنان همۀ کرات به
استمرار حالت تعادل میان ستارگان، سیارگان و دیگر اجرام آسمانی که توسط نیروي جاذبه میان کرات برقرار میشود، بستگی دارد
و اگر زمانی این ستارگان از بین بروند به دلیل از بین رفتن حالت تعادل، کرات دیگر از بین خواهند رفت. چنانکه اگر خورشید به
عنوان بزرگترین ستاره و منظومۀ شمسی، از بین برود، کرة زمین و دیگر کرات منظومۀ شمسی در اثر برخورد با یکدیگر از بین
3. خداي تعالی همچنان که ستارگان را قطب و محور منظومه و کهکشانهاي میروند و حیات ساکنان زمین به خطر میافتد. 16
عالم قرار داده و با وجود آنها حیات و بقاي سیّارهها و دیگر اجرام آسمانی که در منظومهها و کهکشانهاي بیشمار هستی قرار
دارند، استمرار و دوام مییابد، اهل بیت عصمت و طهارت(ع) و به تعبیر بهتر حجّتهاي الهی را قطب و محور کلّ هستی قرار داده
و همۀ نعمتها، برکتها و فیضهاي مادي و معنوي خود را به واسطۀ وجود آنها که خلیفههاي خدا بر روي زمین هستند، نصیب
بندگانش میفرماید. این موضوع از بسیاري از روایات، ادعیه و زیارتهاي نقل شده از معصومین(ع) استفاده میشود. که در اینجا
به برخی از آنها اشاره میکنیم. امام صادق(ع) به واسطۀ پدر بزرگوارش از جدّ گرامی خود، امام سجاد(ع) در این زمینه چنین
روایت میکند: ما کسانی هستیم که خداوند به وسیلۀ ما آسمان را از اینکه جز به اذن او، بر زمین فرو افتد، نگه میدارد و به وسیلۀ
ما زمین را از اینکه ساکنان پریشان سازد، حفظ میکند، و به وسیله ما باران را فرو میفرستد، رحمتش را جاري میسازد، و برکات
زمین را خارج میکند. 17 در روایت دیگري که از امام حسن عسکري(ع) نقل شده است، در این زمینه چنین میخوانیم: خداي
تبارك و تعالی از زمان آدم تاکنون زمین را از حجّت خودش بر آفریدگان خالی نگذاشته است و تا روز قیامّت هم خالی نخواهد
گذاشت، به واسطۀ اوست که بلا را از اهل زمین دفع میکند و به خاطر اوست که باران را فرو میفرستد و برکات زمین را بیرون
صفحه 43 از 54
در این باره چنین آمده است: خداوند به وسیلۀ شما گشوده، به وسیلۀ شما پایان « جامعۀ کبیره » میآورد. 18 در بخشی از زیارت
میدهد. به وسیلۀ شما باران را نازل میکند و آسمان را از اینکه جز به اذن او، بر زمین فرو افتد نگه میدارد و به وسیلۀ شما اندوه را
موضوع ارتباط هستی و بقاي حجّت حق، حضرت مهدي(ع) « عدیله » میبرد و سختیها را بر طرف میسازد. 19 در قسمتی از دعاي
با بقا و هستی جهانیان، چنین بیان شده است: به بقاي او دنیا باقی است و به برکت او مردم روزي داده میشوند و به وجود او آسمان
4. همۀ آفریدگان براي استمرار حیات و بقایشان نیازمند فیض خداوندي هستند، به گونهاي که اگر یک و زمین پابرجاست. 20
لحظه این فیض قطع شود، هستی آنها به پایان میرسد. از آنجا که همۀ فیضهاي خداوندي به واسطۀ حجّتهاي الهی به مردم
میرسد و همۀ بلاها و سختیها به واسطۀ وجود آنها برطرف میگردد، این موضوع که بدون وجود حجّتهاي الهی حیات و بقاي
ساکنان کرة زمین به خطر میافتد، کاملًا قابل تصور است. افزون بر روایات یاد شده، دستهاي دیگر از روایات نیز وجود دارند که
در آنها با تعبیري دیگر بر پیوستگی بقا و حیات ساکنان کرة زمین با بقا و حیات اهل بیت عصمت و طهارت(ع) تأکید شده است.
که در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنیم. در یکی از این روایات، امام باقر(ع) از پیامبر خدا(ص) نقل میکند که آن حضرت
خطاب به امیرمؤمنان علی ع) فرمود: من و یازده تن از فرزندانم و تو اي علی! لنگرهاي زمین هستیم، خداوند به وسیلۀ ما زمین را
استوار کرده که ساکنانش را در دل خود فرو نبرد. هنگامی که دوازده فرزندم از روي زمین بروند، زمین ساکنانش را در دل خود
فرو میبرد و به آنها مهلت داده نمیشود. 21 این روایت با اندك تغییري در صدر آن در منابع فراوانی از رسول گرامی اسلام(ص)
روایت شده است. آن حضرت در روایت دیگري میفرماید: تا پایان [امامت] دوازده تن از قریش، این دین پا برجاست. هنگامی که
آنها رخت بربندند، زمین ساکنانش را در کام خود فرو میبرد. 22 در روایتی که از امام صادق(ع) نقل شده است، آن حضرت در
میفرماید: اگر زمین خالی از امام بماند فرو میریزد. 23 روایات بسیاري با «؟ آیا زمین بدون امام باقی میماند » : پاسخ این پرسش که
11 . وسیلههاي نجات و رستگاري امّت شیخ صدوق(ره) یازدهمین این مضمون نقل شدهاند، که به همین تعداد بسنده میکنیم. 24
« باب حطّه » و « کشتی نوح » ویژگی حجّتهاي الهی را این گونه بیان میکند: واجب است معتقد باشد... مثَل آنها در این امّت مانند
است. 25 در زمینۀ این ویژگی امامان(ع) نیز روایات فراوانی رسیده است که در اینجا برخی از آنها را بررسی میکنیم. ابوذر غفاري
نقل میکند از پیامبر(ص) شنیدم که میفرمود: همانا من دو چیز گرانبها را در میان شما به یادگار گذاشتم: کتاب خدا و عترتم
(خاندانم) و این دو از یکدیگر جدا نمیشوند تا در کنار حوض [کوثر] بر من وارد شوند، آگاه باشید که مثَل آنها در میان شما
مانند کشتی نوح است که هر کس بر آن سوار شود نجات مییابد و هر کس از آن دوري کند غرق میشود. 26 ابن عباس نیز نقل
میکند که رسول خدا(ص) خطاب به امیر مؤمنان(ع) فرمود: ... مثَل امامان از نسل تو [بعد از من] مثل کشتی نوح است که هر کس
بر آن سوار شود نجات مییابد و هر کس از آن کناره گیرد، غرق میشود. 27 روایات دیگري نیز به همین مضمون از امامان
معصوم(ع) نقل شده است که از ذکر آنها خودداري و به همین مقدار بسنده میکنیم. 28 با توجه به روایات یاد شده میتوان گفت:
چون حجّتهاي الهی تنها معیارهاي شناخت حق از باطل و معروف از منکرند، نجات و رستگاري نیز تنها در گرو پیروي و اطاعت
از آنهاست و هر کس راهی جز راه آنها بپیماید و سر در گرو اطاعت کسی جز آنان بگذارد، جز گمراهی بهرهاي نخواهد داشت.
که از امام هادي(ع) نقل شده است، این موضوع را به خوبی روشن میسازد: هر که با شما دشمنی « جامعۀ کبیره » قسمتی از زیارت
ورزید، نابود شد؛ هر که شما را تکذیب کرد، نومید گشت؛ هر که از شما دوري گزید، گمراه شد؛ هر کس به شما تمسک جست،
پیروز شد؛ هر که به شما پناه آورد ایمنی یافت؛ هر که شما را تصدیق کرد، به سلامت رسید؛ هر که با شما همراه شد، هدایت یافت؛
هر کس شما را پیروي کند، بهشت پناهگاه اوست و هر کس به مخالفت شما برخیزد، آتش جایگاه اوست. 29 تاریخ اسلام نیز خود
بهترین گواه بر این موضوع است که چگونه کسانی که از هدایتهاي امامان(ع) سر پیچیدند و حاضر به اطاعت آنها و پذیرش
ولایتشان نشدند، به وادي گمراهی و سرگشتگی افتادند و سرانجام به ولایت طاغوت سر سپردند. در مورد تشبیه دومی که کلام
صفحه 44 از 54
در لغت به معناي جاي داخل شدن، در، آنچه که با آن « باب » : باید گفت که « باب حطّ ۀ » شیخ صدوق به آن اشاره شده بود؛ یعنی
به معناي بار را بر زمین نهادن و فرود « حطّ، یحطّ، حطّاً » نیز مصدر از « حطّ ۀ » . در بسته شود از چوب یا هر چیز دیگر و دروازه است
آمدن از بلندي است، البته به مناي فرو ریختن گناه نیز آمده است. 30 پیش از بررسی روایاتی که در این زمینه از پیامبر اسلام(ص) و
ریشهاي قرآنی دارد. آنجا که میفرماید: و إذ قلنا ادخلوا « باب حطّ ۀ » امامان معصوم(ع) نقل شده، لازم به یادآوري است که تعبیر
هذه القریۀ فکلوا فیها حیث شئتم رغداً و ادخلوا الباب سجّداً و قولوا حطّۀ نغفر لکم خطایاکم و سنزید المحسنین. 31 و [نیز به یاد
بدین شهر در آیید و از هر کجاي آن خواستید فراوان بخورید و سجدهکنان از در [بزرگ] درآیید و » آرید] هنگامی که گفتیم
بگویید: [خداوندا] گناهان ما را بریز تا خطاهاي شما را ببخشایم و [پاداش] نیکوکاران را خواهیم افزود. امین الاسلام طبرسی در
ادخلوا » است و آیۀ کریمۀ « بیتالمقدس » در این آیات « قریه » ذیل آیه یادشده مینویسد: همۀ مفسران اتفاق دارند که مراد از
آن « حطّۀ » آن را تأیید میکند [...] قتاده، حسن و بیشتر اهل علم میگویند معناي « الأرض المقدسۀ؛ به سرزمین مقدس داخل شوید
این » : ابن عباس میگوید: آنها مأمور شدند که بگویند .« خدایا گناه ما را فرو ریز و ما را بیامرز. این امر به استغفار است » است که
که خود این کلمات، گناه آنان را میریخت و چون همۀ « لاالهالاالله » : عکرمه میگوید: آنها مأمور شدند که بگویند .« امر حق است
یا دري « باب حطّ ۀ » شده است. 32 در روایات فراوانی، اهلبیت عصمت و طهارت(ع) به « حطّ ۀ » اینها سبب ریختن میشود، تعبیر به
که ورود به آن موجب ریختن گناهان میشود، تشبیه شدهاند، که در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنیم: ابن عباس از رسول
خدا(ص) نقل میکند که فرمود: هر کس به دین من ایمان آورده، راه مرا پیموده و سنّت مرا پیروي میکند، باید به برتري امامان از
در بنیاسرائیل است. 33 امام علی(ع) نیز در « باب حطّۀ » خاندان من بر همۀ [افراد] امّتم باور داشته باشد. مثل آنها در این امّت، مانند
همین زمینه میفرماید: این بنی اسرائیل است که براي آنها دري گشوده شد که [ورود به آن] گناهانشان را فرو میریخت و براي
شما اي جماعت امّت محمّد! دري گشوده شده که گناهانتان را فرو میریزد، این در اهل بیت محمّد بر آنها درود باد هستند که
شما به پیروي از هدایت آنها و تبعیّت از راه آنها سفارش شدهاید، تا بدین وسیله گناهان و خطاهاي شما بخشیده شود و [پاداش]
نیکوکارانتان افزوده شود. دري که گناهان شما را فرو میریزد (باب حطّه) از دري که گناهان آنها را فرو میریخت برتر است؛ زیرا
آن از چوب بود و ما سخنگویان، مؤمن، هدایتگر و برتر هستیم. 34 در تفسیر منسوب به امام حسن عسکري(ع) نیز در ذیل آیۀ 58
سورة بقره آمده است: اعتقاد ما به ولایت محمّد و علی[ص]، گناهان ما را فرو میریزد و بديهاي ما را ناپدید میکند. 35 با توجه
به این ویژگی اهل بیت عصمت و طهارت است که در بخشی از زیارت جامعۀ کبیره میخوانیم: و خداوند درود (صلوات) ما بر شما
و آنچه را که از ولایت شما مخصوص ما کرد، مایۀ نیکویی آفرینش [خلق و خوي] ما، پاکی جانهاي ما، پاکیزگی و پیراستگی
12 . سرسپردگان امر الهی شیخ صدوق دوازدهمین ویژگی امامان معصوم را این گونه [روح] ما و پوشانندة گناهان ما قرار دارد. 36
بیان میکند: [واجب است که معتقد باشد]... آنها بندگان ارجمند خدایند که در سخن بر او پیشی نمیگیرند و خود به دستور او
کار میکنند. 37 کلام شیخ صدوق اشاره به آیهاي از آیات کلام خداي تعالی دارد، آنجا که میفرماید: و قالوا اتّخذ الرّحمن ولداً
منزه است او. «. خداي] رحمان فرزندي اختیار کرده ]» : سبحانه بل عبادٌ مکرمون لا یسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون. 38 و گفتند
بلکه [فرشتگان] بندگانی ارجمندند، که در سخن بر او پیشی نمیگیرند، و خود به دستور او کار میکنند. امام علی(ع) در بخشی از
روایت مفصّلی که خطاب به ابوذر غفاري و سلمان فارسی ایراد شده است، 39 میفرماید: ما بندگان ارجمند خداییم، همانها که در
سخن بر او پیشی نمیگیرند و خود به دستور او کار میکنند. 40 در قسمتی از زیارت جامعۀ کبیره نیز از امامان معصوم(ع) با همین
تعبیر یاد شده است. 41 با توجه به این ویژگی امامان معصوم(ع) میتوان گفت: امامان معصوم(ع) از پیش خود نه چیزي میگویند و
نه کاري انجام میدهند، بلکه آنها هر آنچه میگویند و هر آنچه انجام میدهند، همه به امر خداست. از این رو آنها معیار تشخیص
حق و باطل و بیانکنندة حلال و حرام الهیاند و مردم با تسلیم در برابر آنها میتوانند به راحتی به راهی که خشنودي خداوند در آن
صفحه 45 از 54
.3 . 2. مجلسی، محمّد باقر، بحارالانوار، ج 36 ، ص 407 ، ح 16 . است، رهنمون شوند. پینوشتها: 1. شیخ صدوق، الهدایۀ، ص 35
در بسیاري از کتابهایی که در زمینۀ تاریخ زندگانی و شرح حال ائمه(ع) نوشته شده است، بخشی به شرح کرامات و معجزات این
بزرگواران اختصاص یافته است که از آن جمله میتوان به کتابهاي زیر اشاره کرد: شیخ مفید، الإرشاد فی معرفۀ حجج الله علی
؛ العباد، ج 1، صص 305 353 ؛ اخبار غیبی و کرامات امام علی(ع)، ج 2، صص 182 185 ؛ اخبار امام صادق(ع)، صص 221 230
کرامات و معجزات امام کاظم(ع)، صص 254 258 ؛ کرامات امام رضا(ع)، صص 281 294 ؛ کرامات امام جواد(ع)، صص 301
. 308 ؛ کرامات امام هادي(ع)؛ صص 321 335 ؛ کرامات امام حسن عسکري(ع)، صص 355 367 ؛ کرامات امام زمان(ع). 4
6. صفارقمی، بصائرالدرجات، صص 252 257 ، جزء پنجم، باب . 5. همان، ج 99 ، ص 108 . بحارالانوار، ج 100 ، ص 306 ، ح 23
.8 .5 ،3 ،2 ، 7، صص 274 272 باب 4، ح 1 ،5 ،3 ، 7. همان، صص 272 269 ، جزء ششم، باب 3، ح 1 . 10 و 11 ،5 ، 13 ، ح 2
11 . کمال الدین و تمام النعمه، ج 1، ص . 10 . الهدایۀ، ص 36 . 9. شیخ طوسی، کتاب الغیبۀ، صص 19 20 . همان، ص 269 ، ح 1
13 . کمالالدین و تمام النعمۀ، ج 2، ص . 12 . رك: بحارالانوار، ج 27 ، صص 308 310 . 205 ، ج 19 . همچنین ر.ك: ح 17 و 18
15 . سورة رعد( 13 ) آیۀ 2. همچنین . 14 . الطریحی، فخرالدین، مجمعالبحرین، ج 3، ص 162 . 485 ، ح 4؛ کتاب الغیبۀ، ص 177
16 . براي مطالعۀ بیشتر در این زمینه رك: مهديپور، علیاکبر، او خواهد آمد، چاپ دوازدهم، قم: . رك: سورة لقمان ( 32 ) آیۀ 10
18 . همان، ج 2، باب 38 ، صص . 17 . کمالالدین و تمام النعمۀ، ج 1، باب 21 ، ص 207 ، ح 22 . رسالت، 1384 ، صص 174 177
20 . مفاتیحالجنان. 21 . کتاب الغیبۀ . 19 . من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 374 ، بحارالانوار، ج 99 ، صص 131 132 . 384 385 ، ح 1
24 . براي مطالعۀ بیشتر در این زمینه: رك، . 23 . الکافی، ج 1، ص 179 ، ح 10 . 22 . بحارالانوار، ج 36 ، ص 267 . (طوسی)، ص 92
العلۀ التی من » کمال الدین و تمام النعمۀ، ج 1، صص 202 217 ، باب ؛« أنّ الأرض لا تخلو من حجّ ۀ » همان، صص 178 179 باب
27 . همان، . 26 . کمالالدین و تمام النّعمۀ، ج 1، ص 239 ، ح 59 . 25 . الهدایۀ، صص 35 36 .« أجلها یحتاج إلی الإمام علیهالسلام
29 . من لا یحضره . 28 . ر.ك: کتاب الغیبۀ (نعمانی)، ص 44 ، ح 2، عیون اخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 26 ، ح 10 . ص 241 ، ح 65
. 31 .سورة بقره( 2) آیۀ 58 . الفقیه، ج 2، ص 372 ؛ مفاتیحالجنان. 30 . ر.ك: مجمعالبیان، ج 1، ص ؛ فرهنگ لاروس، ج 1، ص 842
. 34 . بحارالانوار، ج 23 ، صص 122 123 ، ح 47 . 32 . مجمعالبیان، ج 1، ص . 33 . شیخصدوق، الأمالی، ص 69 ، مجلس 17 ، ح 6
.37 . 36 . من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 372 ؛ بحارالانوار، ج 99 ، ص 130 . 35 . ر.ك: البرهان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 227
39 . در آغاز این روایت سلمان و ابوذر خطاب به امیرمؤمنان(ع) عرضه . 38 . سورة انبیاء ( 21 )، آیات 26 و 27 . الهدایۀ، ص 37
معرفت من بالنورانیه » : اي امیرمؤمنان! ما آمدهایم تا دربارة معرفت شما بالنورانیه از شما بپرسیم. و آن حضرت میفرمایند » : میدارند
امام علی(ع) در « معرفت خداي عزّ و جلّ است و معرفت خداي عزّ و جلّ معرفت من بالنورانیه است و این همان دین خالص است
.41 . 40 . بحارالانوار، ج 26 ، ص 7 .( ادامه روایت، به ویژگیهاي این معرفت اشاره میکند. (ر.ك: بحارالانوار، ج 26 ، صص 1 8
. ر.ك: من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 371
از زمزم زبور مهدوي